نظر علمای اهل سنت در مورد وهابیت

وهابیت در حقیقت آیینه تمام نمای افکار و عقاید انحرافی ابن تیمیه (احمد بن عبد الحلیم) می باشد که توسط محمد بن عبد الوهاب نجدی در قرن دوازدهم هجری به عنوان یک مذهب و فرقه در برابر مسلمانان مطرح گردید و حکومتی را با پشتوانه سیاست و قدرت نظامی محمد بن سعود (جد آل سعود) در عربستان به وجود آورد.

 


علما اهل سنت هم در عصر و زمان ابن تیمیه و بعد از آن و هم در زمان محمد بن عبد الوهاب تا امروز با عقاید این گروه شدیداً مخالفت نموده و آنان را گمراه و منحرف و عقاید شان را مخالف با مبانی دین اسلام دانسته اند در این جا به برخی از نظرات علما اهل سنت اشاره می کنیم:زمانی که در سن 33 سالگی ابن تیمیه افکار و عقاید انحرافی او در میان مسلمانان غوغا ایجاد نمود باعث شد که بسیاری از علما اهل سنت در برابر او قرار گرفته و حتی او را تکفیر کردند و بر ردّ او کتاب هایی نوشتند. از جمله تقی الدین سبکی در کتاب به نام های «شفاء السقام فی زیاره خیر الانام» و «الدره المضیئه فی الرد علی ابن تیمیه» نوشت. و نیز ابن حجر عسقلانی (م 852) مؤلف فتح الباری در شرح صحیح بخاری و ابن هیثمی (م 973) و ملا علی قاری حنفی ( م 1016) و ابن شاکر کتبی (ت 764) و محمود کوثری مصری (م 1371) و یوسف بن اسماعیل بن یوسف (م 1265) حصنی دمشقی (م 729) و غیره که از علما بزرگ اهل سنت می باشند هر کدام ابن تیمیه و عقاید او را مردود شمرده و در این راستا کتاب هایی تألیف نموده اند.

 


ابن حجر هیثمی که از دانشمندان بزرگ اهل سنت است درباره ابن تیمیه می گوید:« خدا او را خوار و گمراه و کور و کر کرده است و معاصرین وی از شافعی ها و مالکی ها و حنفی ها بر فساد افکار و اقوال او تصریح دارند و اعتراض او حتی عمر بن خطاب و علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ را نیز در بر گرفته است.... سخنان ابن تیمیه فاقد ارزش بوده او بدعت گذار، گمراه و غیر معتدل است. خداوند با او به عدالت خود رفتار نماید و ما را از شر عقیده و اسم وی حفظ کند.(1)

 

ابن حجر هیثمی در کتاب "آراء ابن هجر هیثمی"در صفحه 256 در مورد "انکار توسل" توسط ابن تیمیه، ضمن رد عقیده ابن تیمیه آن را خرافه نامید و نوشته است:« از خرافات ابن تیمیه که عالمی قبل از او قائل به آن نشده است انکار استغاثه و توسل به پیامبر(ص) است ... پس قول ابن تیمیه اصل و اساسی ندارد و نوعی افتراء است.»

 


سبکی یکی دیگر از علما هم عصر ابن تیمیه در صفحه 3 تا 5 کتابش "الدرةالمضیئه فی الرد علی ابن تیمیه"  این چنین نوشته است:« او در پوشش پیروی از کتاب و سنت در عقاید اسلامی بدعت گذاشت و ارکان اسلام را در هم شکست. او با اتفاق مسلمانان به مخالفت برخاست سخنی گفت که لازمه آن جسمانی بودن خدا و مرکب بودن ذات اوست.... و با این سخنان حتی از 73 فرقه هم بیرون رفت.»

 


شوکانی یکی دیگر از علما اهل سنت در "البدرُالطالع" ج 2 ص 261ـ262  می گوید:  از بدعت گذاری و کفر ابن تیمیه سخن گفته است تا جایی که در مجلس خود تصریح کرده که اگر کسی به ابن تیمیه «شیخ الاسلام» بگوید کافر است.

 

 


ابن حجرعسقلانی در کتاب الدرر الکامنه، ج 1  ص152ـ153 می نویسد: مردم در مورد ابن تیمیه چند گروه شدند: « گروهی او را به مجسِّمه می‌دانند. یعنی خدا را دارای دست و پا و ساق و صورت می‌داند و قائل است خداوند روی عرش نشسته است.گروهی او را زندیق و ملحد می‌دانند. چون نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و سلم) جسارت کرده و مقام حضرت را پایین آورده است و می‌گوید: توسل به پیامبر (صلی الله علیه و سلم) بدعت و حرام است.واین سخنش تحقیر در مقام پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) است

گروهی او را منافق می‌دانند؛ چون می‌گوید علی در 17 جا خطا کرده است که مخالف با نصّ کتاب خدا است؛ چون می‌گوید: علی، مرد ذلیلی بود و بارها برای به دست آوردن خلافت تلاش کرد، ولی نتوانست؛ او برای ریاست می‌جنگید، نه برای دیانت؛ او ریاست را دوست داشت. وقتی ابوبکر مسلمان شد، می‌فهمید که اسلام چیست؛ ولی وقتی علی مسلمان شد، کودک بود و اسلام کودک صحیح نیست و ... .

نتیجه سخنان او این شد که مردم گفتند: او منافق است، چون پیامبر (صلی الله علیه و سلم) نسبت به علی گفته است: جز منافق، کسی تو را دشمن نمی‌دارد.»

 

 

 


شیخ زین الدین بن رجب حنبلی از کسانی است که معتقد به کفر ابن تیمیه بود و با صدای بلند اعلان می نمود که هر کسی ابن تیمیه و پیروان او را تکفیر کند معذور می باشد.(2)

 


ابن قیم جوزی که شاگرد و مبلغ عقاید ابن تیمیه بود نیز از طرف علما اهل سنت تکفیر شده و از جمله از طرف شمس الدین مالکی محکوم به کفر و اعدام شده بود لکن ابن قیم به او می گوید، قاضی حنبلی توبه و اسلامم را پذیرفته و مرا محقون الدم شمرده است. قاضی مالکی بعد از این اظهارات ابن قیم، او را شلاق زده و بر الاغ سوارش نموده و در خیابان ها می گرداند.(3)

 


در ردّ ابن تیمیه و عقاید او، علما اهل سنت تا جایی پیش رفتند که حتی او را بارها به محاکمه کشاندند و در سال 705 هـ قاضیان اهل سنت شهر دمشق انحراف فکری و عقیدتی او را در پیش حاکم به اثبات رسانده و حاکم او را به مصر تبعید می کند و در آن جا نیز به خاطر عقاید انحرافی اش به وسیله محلوف قاضی مالکی به زندان محکوم گردید و چندین بار با قضاوت و حکم قاضیان اهل سنت به زندان رفته و بالاخره در سال 728 ق در زندان می میرد.(4)

 


این برخورد و موضع گیری علما اهل سنت در زمان محمد بن عبد الوهاب و بعد از آن نیز ادامه داشته است. اول از همه پدرش عبد الوهاب که یکی از علما صالح حنبلی مذهبی به شمار می آمد عقاید او را مردود شمرده و او را از ابراز عقاید انحرافی باز می داشت و مردم را به دوری از او سفارش می نمود.(5) و نیز برادرش سلیمان بن عبد الوهاب با عقاید او شدیداً مخالفت نموده و دو کتاب به نام های «الصواعق الالهیه فی الرد علی الوهابیه» و «فصل الخطاب فی الرّد علی محمد بن عبد الوهاب» نوشته است.

 


علما اهل سنت در ردّ وهابیت کتاب های متعددی تالیف نموده اند که با توجه به این که مجالی برای ذکر همه آن ها نیست به چند تا از آن ها اشاره می شود.


تجرید سیف الجهاد لمدّعی الاجتهاد، تالیف علامه عبد الله بن عبد اللطیف شافعی.


الصواعق و الرعود، تالیف عفیف الدین عبد الله بن داود حنبلی.


تهکّم المقلدین بمن ادعی تجدید الدین، تالیف محمد بن عبد الرحمن حنبلی.


الصادم الهندی فی عنق النجدی، تالیف شیخ عطا مکی.


السیف الباتر لعنق المنکر علی الاکابر، تالیف سید علوی بن احمد حدّاد.


سعاده الدارین فی الرد علی الفرقتین، تالیف صالح الکورش التونسی.


الاقوال المرضیه فی الرد علی الوهابیه، تالیف شیخ عطا دمشقی.


جلال الحق فی کشف احوال اشرار الخلق، تالیف شیخ ابراهیم حلمی القادری اسکندری.

 


علما اهل سنت سخنان قاطعی در انحراف عقاید وهابیت و گمراه بودن وهابیان گفته اند که به عنوان نمونه به برخی از آن ها اشاره می کنیم: شیخ جمیل صدقی زهاوی در مورد وهابیت می گوید:خداوند وهابیت را بکشد، زیرا این فرقه به خود جرأت داده که همه مسلمین را تکفیر کند گویا همّ و هدف بزرگ آن فقط تکفیر نمودن است و بس. می بینید که وهابیان کسانی را که توسط پیامبر به خداوند متوسل می شود تکفیر نموده اند.(6) این عالم اهل سنت کتابی به نام «الفجر الصادق فی الرد علی منکری التوسل و الکرامات و الخوارق» در رد وهابیت نوشته است.

 


زینی دحلان مفتی مکه می گوید که سید عبد الرحمن اهدل مفتی زبید می گفت:هیچ نیازی به تالیف کتاب در ردّ وهابیت دیده نمی شود زیرا در ردّ آنان همین سخن پیامبر که فرمود «سیماهم التحلیق» یعنی چهره و علامت آنان این است که موی سرش را می تراشند، کفایت می کند. زیرا محمد بن عبد الوهاب دستور داده است که پیروان او سرشان را بتراشند.(7)

 


شیخ خالد بغدادی می گوید: اگرکتاب های وهابی ها را به دقت مطالعه کنیم در می یابیم که مانند کتاب های لا مذهب ها سعی دارند که با افکار باطله شان مسلمانان را مورد خدعه قرار داده و آنان را گمراه کنند.(8)

 


به هر حال در انحراف و گمراهی وهابی ها از نظر علما اهل سنت هیچ تردیدی وجود ندارد. هر چند ممکن است که در عصر حاضر برخی از علما بی سواد و نا آگاه در برخی از کشورها خصوصاً کشورهایی که از فرهنگ و مبانی اسلام به دور بوده اند، گول وهابیت را خورده و از این فرقه دفاع نمایند اما مبانی اعتقادی اهل سنت کاملاً با اعتقادات وهابیت متضاد می باشد.

 

  منبع: جام نیوز

 

 

پی نوشت ها:

1. هیثمی، احمد بن حجر، الفتاوی الحدیثه، مصر، مطبعه العلمیه، ص 86.
2. ابی بکر دمشقی، تقی الدین، دفع شبهه من شبّه و تمرّد، مصر، مکتة الازهریه، بی تا، ص 123.
3. همان.
4. فقیهی، علی اصغر، وهابیان، قم، اسماعیلیان، دوم 1364ش، ص 19 و 20.
5. عاملی، سید محسن امین، کشف الارتیاب، دار الکتاب الاسلامی، بی تا، ص 7.
6. رضوی، سید مرتضی، صفحه عن آل سعود الوهابین، بی تا، بی نا، ص 120.
7. همان، ص 121.
8. همان، ص 125.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد