7. شناسنامه حضرت ابراهیم علیه السلام
نام مبارک حضرت ابراهیم (ع) در 25 سوره قرآن کریم شامل ( بقره ، آل عمران ، نساء ، انعام ، توبه ، هود ، یوسف ، ابراهیم ، حجر ، نحل ، مریم ، انبیاء ، حج ، شعراء ، عنکبوت ، احزاب ، صافات ، ص ، شوری ، زخرف ، ذاریات ، نجم ، حدید ، ممتحنه ، اعلی ) و حداقل 69 بار تکرار شده است . راجع به این پیامبر و حالات گوناگون او از کودکی تا شیخوخیّت قریب 195 آیه آمده و نیز سوره ای مستقل به نام او در قرآن وجود دارد .
ابراهیم (ع) نامی است سریانی به معنی « اُبٌّ رحیم » بوده یعنی پدر مهربان ، سپس « حاء » آن به « هاء » تبدیل گردیده و بعضی گوینـــد معنی ابراهیم از « بَرِیٌّ مِنَ الاَصنامِ » و « هامَ اِلی رَبِّهِ » می باشد یعنی از بت ها دوری می جسته و به خداوند خویش گرویده است . آن حضرت 3323 سال بعد از هبوط آدم (ع) به دنیا آمد .
اهل تاریخ نام پدر ابراهیم (ع) را « تارِح » ( با حاء و خاء ) نوشته اند و نام مادرش « اوفا » دختر آذر و برخی نام وی را « نونا » فرزند کربتا بن کرثی و گروه سوم « رقیه » دختر لاحج می دانند .
ابراهیم (ع) دومین پیامبر اولوالعزم است که دارای شریعت و کتاب مستقل بوده است . پیامبر اکرم (ص) فرمودند : « خداوند بیست صحیفه بر ابراهیم (ع) فرو فرستاده که سراسر پوشیده از امثال و حکم است . » وی دعوت جهانی داشته و حدود هزار سال بعد از حضرت نوح (ع) ظهور کرد و سلسله نسب او تا نوح را چنین نوشته اند : « ابراهیم بن تارخ بن ناحور بن سروح بن رعو بن فالج بن عابر بن شالح بن ارفکشاذ بن نوح » .
ابراهیم (ع) هنوز متولد نشده بود که پدرش از دنیا رفت و آزر عموی ابراهیم (ع) سرپرستی او را به عهده گرفت . از این رو ابراهیم (ع) او را به عنوان پدر می خواند . این پیامبر بزرگ در شهر « اور » از شهرهای بابِل به دنیا آمد که یاقوت حموی سرزمین بابل را بین دجله و فرات واقع در کشور عراق کنونی توصیف می کند . سرانجام در سن 175 سالگی فوت کرد . او را در باغ عفرون بن صرصر ،پهلوی قبر ساره دفن کردند و اکنون مدفن او شهر الخلیل در کشور فلسطین نام دارد .
حکایت شیرى که حضرت امیر علیه السلام ، مادرش را از دست او خلاص کرد :
در کتاب تحفة المجالس روایت شده که روزى فاطمه بنت اسد سلام اللّه علیها مادر امیرالمؤمنین على (ع) درایام طفولیت با چند نفر از دختران عرب به صحرا رفتند و بازى مى کردند که ناگاه شیرى پیدا شد و همه دختران فرار کردند. ولى فاطمه (س) نتوانست فرار کند در این حال بود که سوارى نزدیک شده و شمشیر خود را کشیده آن شیر را دو نیم کرد، همینکه فاطمه (س) این حالت را دید، خود را به قدوم آن سواره انداخته و گردنبندى که در گردن داشت گشوده به رسم هدیه به آن سواره داد و دعاى خیر نمود و به سلامت متوجّه مکه گردید.
چون این خبر به پدر و مادر فاطمه (س) رسید گریان و نالان متوجه صحرا گردیدند و فاطمه (س) را صحیح و سالم ملاقات کردند و از احوالاتش پرسیدند ، فاطمه (س) کیفیت آمدن سواره را گفت ، پس ایشان به عقب سواره روان شدند که او را به مکه آورده احسانى در حق او نمایند، به جایى رسیدند که شیر را کشته دیدند و هر چه جستجو کردند از سواره اثرى نیافتند، باز به مکه مراجعت نمودند . مدت مدیدى گذشت ، تا اینکه روزى حضرت امیر علیه السلام در ایام طفولیت با مادر خود مزاح و شوخى مى کرد ، مادرش فاطمه علیها السلام به او گفت : اى فرزند تو کودکى ، با من مزاح مى کنى ؟ حضرت فرمود: اى مادر مگر قصه شیر و سواره را فراموش کرده اى ؟ آن سواره که بود که تو را از چنگ شیر نجات داد و خلاص کرد؟ مادرش گفت : میان من و آن سواره نشانى هست پس حضرت دست به آستین خود کرده و گردنبند مادرش را بیرون آورد و گفت : اى مادر ملاحظه کن ببین که این همان گردنبند تو است یا نه ؟ مادرش گفت آرى . حضرت فرمود: آن سواره من بودم که شیر را کشته و تو را نجات دادم .