وجود ده هزار روایت از شیعه و سنی درباره امامت حضرت مهدی(عج)

آیت‌الله مظاهری در نوشتاری با استناد به کتب معتبر شیعه و سنی با تاکید بر اینکه نزدیک به ده هزار روایت از شیعه و سنی در خصوص امامت 12 نفر از اهل‌‌بیت پیامبر (ص) نقل شده است این روایات را به سه دسته تقسیم کرده است.

متن نوشتار این مرجع تقلید بدین شرح است:

امامت دوازده امام(ع)

نزدیک به ده هزار روایت از طریق شیعه و سنّى درباره امامت دوازده نفر از اهل بیت پیامبر گرامى (ص)، نقل شده که این روایات در کتابهاى معتبر اهل تشیّع و اهل سنّت موجود است. این روایات بر سه گونه تقسیم مى‏شود :

الف) روایاتى که به طور فشرده دلالت بر مدّعاى شیعه دارد، مانند روایت «ثقلین» و روایت «سفینه» و روایت «ائمّه اثنى عشر»:

1)روایت ثقلین: «قال رَسُولُ اللَّهِ (ص): اِنّى تارِکٌ فیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى اَهْلَ بَیْتى وَ اِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَىَّ الْحَوضَ ما اِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا».

(بحار الانوار، ج 35، ص 184، باب 4، ح 2.)

«به درستى که من در بین شما دو چیز گرانبها مى‏گذارم قرآن و اهل بیتم، و آن دو از یکدیگر جدا نمى‏شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند، تا زمانى که به این دو تمسّک کنید گمراه نمى‏شوید».

2) روایت سفینه: «قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): مَثَلُ اَهْلِ بَیْتى فیکُمْ کَمَثَلِ سَفینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرَقَ».

(بحار الانوار، ج 23، ص 123، باب 7، ح 48.)

«اهل بیت من در بین شما مانند کشتى نوح است، هر کس سوار آن شد نجات یافت و هر کس از آن تخلّف کرد غرق شد».

3) روایت ائمّه اثنى عشر:«قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): لا یَزالُ الدّینُ قائِماً حَتّى تَقُومُ السَّاعَةُ وَ یَکُونُ عَلَیْکُمْ اِثْنى عَشَرَ خَلیفَةً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ».

(بحار الانوار، ج 36، ص 239، باب 41، ح 38.)

«تا روز قیامت، دین اسلام پایدار است و دوازده جانشین براى شما هست که همه آنها از قریش هستند».

روایت اخیر همچنین با الفاظ دیگرى ولى با همین محتوا، به طور متواتر در کتابهاى معتبر اهل تشیّع و اهل سنّت از رسول گرامى (ص) نقل شده است، مانند:

«یَکُونُ بَعْدى اِثْنا عَشَرَ خَلیفَةً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ».

(بحار الانوار، ج 36، ص 268، باب 41، ح 88.)

«بعد از من دوازده نفر جانشین مى‏باشند که همگى از قریش هستند».

«اَلْاَئِمَّةُ بَعْدى اِثْنا عَشَرَ کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ».

(بحار الانوار، ج 36، ص 282، باب 41، ح 103.)

«امامان بعد از من دوازده نفرند که همگى از قرش هستند».

«لا یَزالُ هذَا الدّینُ عَزیزاً مَنیعاً اِلى اِثْنى عَشَرَ خَلیفَة».

(بحار الانوار، ج 36، ص 266، باب 41، ح 87.)

«پیوسته این دین غالب و محفوظ است تا زمانى که دوازده نفر جانشین باشند».

تواتر این روایات از جهت محتواى آن بوده و به تواتر، معنوى گفته مى‏شود، ولى روایات «ثقلین» و «سفینه» داراى تواتر لفظى‏اند.مؤلّف کتاب ارجمند »عبقات الانوار«، روایت ثقلین را با صدها سند معتبر از عالمان شیعى و سنّى نقل کرده و تنها یکصد و هشتاد و هفت سند در خصوص این روایت از علماء اهل سنّت را در طى دو جلد بیان کرده است.

ب) روایاتى که مقصود را رساتر و گویاتر از روایات دسته اوّل بیان کرده است، این روایات نیز به تواتر معنوى از پیامبر گرامى (ص) در کتابهاى معتبر شیعه و سنّى نقل شده است. ار باب نمونه دو روایت را در ذیل مى‏آوریم:

1) «قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): یا حُسَیْنُ اَنْتَ الْاِمامُ، اِبْنُ اِلْاِمامِ، اَخُو الْاِمامِ، تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِکَ اَئِمَّةٌ اَبْرارٌ».

(بحار الانوار، ج 36، ص 291، باب 41، ح 116.)

«اى حسین تو امام، فرزند امام، برادر امام هستى، نه نفر امام نیز از فرزندان تو هستند».

یا هنگامى که از پیامبر در مورد جانشینان آن حضرت سؤال شد، فرمود:

2) «عَلِىٌّ اَخى وَ وَزیرى وَ وَصیّى وَ وارِثى وَ خَلیفَتى فى اُمَّتى وَ وَلِىُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدى، وَ اَحَدَ عَشَرَ اِماماً مِنْ وُلْدِهِ، اَلْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ واحِدٌ بَعْدَ واحِدٍ، اَلْقُرانُ مَعَهُمْ وَ هُمْ مَعَ الْقُرانِ لا یُفارِقُونَهُ حَتّى یَرِدُوا عَلَىَّ الْحَوضَ».

(بحار الانوار، ج 33، ص 148، باب 16، ح 421.)

«على برادر و یاور و وصىّ و وارث و جانشین من در امّت من است او و یاده نفر از فرزندانش ولىّ و سرپرست هر مؤمنى بعد از من هستند، حسن و سپس حسین، سپس نه نفر از فرزندان حسین یکى پس از دیگرى جانشین من هستند قرآن با ایشان است و ایشان با قرآن هستند، ایشان قرآن را رها نمى‏کنند تا همگى در حوض کوثر بر من وارد شوند».

ج) روایاتى که روشن و بدون ابهام، امامان را تعیین مى‏کند و نام آنان را یکى پس از دیگرى به وضوح بر مى‏شمارد. این روایات نیز به تواتر معنوى در کتابهاى شیعه و سنّى نقل شده است. مانند سه روایت ذیل:

1) »قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فى تَفْسیرِ «اُولِى الْاَمْرِ» فى قَولِهِ تَعالى «یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِى الْاَمْرِ مِنْکُمْ« اِذا سَأَلَ جابِرُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ الْاَنْصارى عَنْهُمْ: هُمْ خُلَفائى یا جابِر وَ اَئِمَّةُ الْمُسْلِمینَ بَعْدى اَوَّلُهُمْ عَلِىُ بْنُ اَبیطالِب ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلىٍّ الْمَعْرُوفُ فِى التَوراةِ بِالْباقِرِ وَ سَتُدْرِکُهُ یا جابِر فَاِذا لَقیتَهُ فَاقْرَأْهُ مِنّى السَّلام ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِىُّ بْنُ مُوسى ثُمَّ مُحَمَّدٌ بْنُ عَلىٍّ ثُمَّ عَلِىُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلىٍّ ثُمَّ سَمیّى وَ کَنیّى حُجَّةُ اللَّهِ فى اَرْضِه وَ بَقِیَّتُهُ فى عِبادِهِ اِبْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، ذاکَ الَّذى یَفْتَحُ اللَّهُ - تَعالى ذِکْرُهُ - عَلى یَدَیْهِ مَشارِقَ الْاَرْضِ وَ مَغارِبَها، ذاکَ الَّذى یَغیبُ عَنْ شیعَتِه وَ اَولِیائِه غَیْبَةً لا یَثْبُتُ فیها عَلَى الْقَولِ بِاِمامَتِهِ اِلّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْایمانِ».

(بحار الانوار، ج 36، ص 249، باب 41، ح 67.)

«پیامبر اکرم (ص) درباره »اولى الامر« در پاسخ به سؤال جابربن عبداللَّه انصارى که سؤال کرد اولى الامر چه کسانى هستند، فرمود: آنها جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از من هستند، اوّل آنها على بن ابیطالب، سپس حسن، سپس حسین، سپس على بن حسین، سپس محمّد بن على که در تورات به باقر معروف است و اى جابر تو او را درک مى‏کنى، هنگامى که او را ملاقات کردى سلام مرا به او برسان، سپس جعفر بن محمّد صادق، سپس موسى بن جعفر، سپس على بن موسى، سپس محمّد بن على، سپس على بن محمد، سپس حسن بن على، سپس هم نام و کنیه‏ام حجّت خدا در زمین و ذخیره خدا در بین بندگان خدا، فرزند حسن بن على، اوست کسى که خدا شرق و غرب زمین را به دست او فتح مى‏کند، اوست کسى که از شیعیان و دوستانش غایب مى‏شود، غایب شدنى که بر امامتش ثابت نمى‏ماند مگر کسى که خداوند قلب او را با ایمان امتحان کرده باشد«.

2)«قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِعَلىٍّ (ع) فى تَفْسیرِ آیَةِ التَّطْهیرِ: یا عَلِىُّ هذِهِ الْایَةُ نَزَلَتْ فیکَ وَ فى سِبْطَىْ وَ الْاَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ، فَقُلْتُ: یا رَسُولَ اللَّهِ، وَ کَمِ الْاَئِمَّةُ بَعْدَکَ، قالَ: اَنْتَ یا عَلِىٌّ ثُمَّ اِبْناکَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ بَعْدَ الْحُسَیْنِ عَلِىٌّ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ عَلِىٍّ مُحَمَّدٌ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍّ جَعْفَرٌ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ جَعْفَرٍ مُوسى اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ مُوسى عَلِىٌّ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ عَلِىٍّ مُحَمَّدٌ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِىٌّ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ عَلِىٍّ اَلْحَسَنُ اِبْنُهُ وَ الْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ، هکَذا اَسْمائُهُمْ مَکْتُوبَةٌ عَلى ساقِ الْعَرْشِ، فَسَأَلْتُ اللَّهَ تَعالى عَنْ ذلِکَ، فَقالَ: یا مُحَمَّد هذهِ الْاَئِمَّةُ بَعْدَکَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ، وَ اَعْدائُهُمْ مَلْعُونُونَ«.

(بحار الانوار، ج 36، ص 336، باب 41، ح 199.)

«پیامبر (ص) درباره آیه تطهیر به حضرت على (ع) فرمود: اى على این آیه درباره تو و دو فرزندم و امامان از نسل تو نازل شده است، (حضرت على (ع) مى‏فرماید:) عرض کردم: اى پیامبر خدا، چند نفر امام بعد از شما هستند؟ فرمود: اى على، تو سپس دو فرزندت حسن و حسین و بعد از حسین فرزندش على، و بعد از على فرزندش محمّد و بعد از محمّد فرزندش جعفر و بعد از جعفر فرزندش موسى و بعد از موسى فرزندش على و بعد از على فرزندش محمّد و بعد از محمّد فرزندش على و بعد از على فرزندش حسن و حجّت فرزند حسن، اینگونه نامهاى ایشان بر ساق عرش نوشته بود، از خدا درباره این نامها سؤال کردم، خداوند فرمود: اى محمّد اینها امامان بعد از تو هستند، پاک و معصومند و دشمنان آنها ملعون هستند«.

3) »«قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِلْحُسَیْنِ (ع): یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِکَ تِسْعَةٌ مِنْ اَئِمَّةٍ مِنْهُمْ مَهْدِىُّ هذِهِ الْاُمَّة، فَاِذَا اسْتُشْهِدَ اَبُوکَ فَاْلحَسَنُ بَعْدَهُ، فَاِذا سُمَّ الْحَسَنُ فَاَنْتَ، فَاِذا اسْتُشْهِدْتَ فَعَلِىٌّ اِبْنُکَ، فَاِذا مَضى عَلِىٌّ فَمُحَمَّدٌ اِبْنُهُ، فَاِذا مَضى مُحَمَّدٌ فَجَعْفَرٌ اِبْنُهُ، فَاِذا مَضى جَعْفَرٌ فَمُوسى اِبْنُهُ، فَاِذا مَضى مُوسى فَعَلِىٌّ اِبْنُهُ فَاِذا مَضى عَلِىٌّ فَمُحَمَّدٌ اِبْنُهُ، فَاِذا مَضى مُحَمَّدٌ فَعَلِىٌّ اِبْنُهُ، فَاِذا مَضى عَلِىٌّ فَالْحَسَنُ اِبْنُهُ، ثُمَّ الْحُجَّةُ بَعْدَ الْحَسَنِ، یَمْلَأُ الْاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوراً».

(بحار الانوار، ج 36، ص 306، باب 41، ح 145.)

«پیامبر (ص) به امام حسین (ع) فرمود: از نسل تو نه امام هستند که »مهدى« این امّت نیز از ایشان است، هنگامى که پدرت شهید شد حسن، و هنگامى که حسن مسموم شد تو و بعد از شهادت تو فرزندت على، و هنگامى که على از دنیا رفت فرزندش محمّد، و هنگامى که محمّد از دنیا رفت فرزندش جعفر، و هنگامى که جعفر از دنیا رفت فرزندش موسى، و هنگامى که موسى از دنیا رفت فرزندش على، و هنگامى که على از دنیا رفت فرزندش محمد، و هنگامى که محمّد از دنیا رفت فرزندش على، و هنگامى که على از دنیا رفت فرزندش حسن، و سپس حجّت زمین را از عدل پر مى‏کند همانگونه که از ظلم پر شده است».

چرا سیره پیامبر(ص) حجت است؟

بارها شنیده‌ایم که سیره و منش پیامبر اکرم(ص) برای یک انسان مسلمان حجت است و می‌تواند به آن تأسی کند، منظور از «سیره پیامبر» تمام اعمال، حرکات، سکنات، گفته‌ها و اوصاف نفسانی ایشان است که چون از طریق وحی انجام می‌گیرد، از این رو سنت و سیره آن حضرت حجت است، در نتیجه اطاعت از سنت و سیره اطاعت از خداوند است.

خداوند متعال نیز در قرآن کریم می‌فرماید: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ»(۱)، کسی که از پیامبر اطاعت کند، همانا اطاعت خداوند را کرده است، پس بنابراین این دو از هم جدا نخواهند بود، زیرا تمام آنچه را می‌گوید و انجام می‌دهد از ناحیه خداوند است و هرگز از روی هوی و هوس نیست، «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى»(۲)، هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید، آنچه آورده چیزی جز وحی نیست که به او وحی شده است، «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى»(۳)، تنها از آنچه به من وحی می‌شود پیروی می‌کنم.

و چون پیامبر(ص) برای همگان اسوه حسنه است، «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(۴)، پس باید آنچه که رسول خدا برای مردم آورده بگیرند و اجرا کنند و آنچه که از او نهی کرده از آن خودداری کنند.

«ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(۵)، آنچه که پیامبر(ص) برای شما آورده بگیرید و آنچه را که از آن نهی کرده از آن خودداری کنید، این آیه سند روشنی برای حجت بودن سنت رسول خدا(ص) است.(۶)

* سیره پیامبر(ص) در قرآن

در مورد سیره پیامبر در قرآن بحث گسترده‌ای است، ولی به طور اختصار به بعضی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.

- دلسوزی نسبت به امت

پیامبر اسلام(ص) آن قدر به مردم دلسوز بود و در صدد هدایت آن‌ها بود که قرآن آن را این گونه بیان می‌فرماید: «فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً»، (۷)شاید جان خود را به دنبال آنان، آن گاه که به رسالت تو ایمان نیاوردند از دست بدهی.

این نشان از سعی و تلاش پیامبر(ص) اسلام در هدایت امت دارد تا جایی که خود را در پرتگاه هلاکت و نابودی قرار می‌دهد تا مردم را هدایت کند.

خداوند در جایی دیگر می‌فرماید: «وَلا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلا تَکُنْ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ»،(۸) بر گستاخی کافران غم مخور، از مکر و حیله آنان بر خود فشار مده.

- تطهیر امت اسلامی

یکی از کارهای پیامبر(ص) این است که مطهر امت اسلامی است، چون خود پیامبر(ص) پاک و مطهر است، لذا امت خویش را پاک می‌کند: «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِها وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»(۹)، از اموال آن‌ها صدقه‌ای بگیر تا به وسیله آن پاک و پاکیزه‌شان سازی برایشان دعا کن زیرا دعای تو برای آنان آرامش است.

زکات در این آیه به عنوان نمونه است بلکه تمام دستورات اسلامی پاک کننده است و کسی که دستورات اسلام را انجام بدهد به طهارت می‌رسد، در آیه فوق به پیامبر خطاب می‌کند و این جمله «تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ» وصف صدقه نیست، زیرا ضمیر «ها» به صدقه بر می‌گردد، پس ضمیر «هم» در تطهیرهم و تزکیهم به صدقه بر نمی‌گردد، با این توصیف معنای آیه این می‌شود که ای پیامبر(ص)!با گرفتن صدقه از اموال مردم، خود مردم را تطهیر و تزکیه می‌کنی.(۱۰)

- رأفت و رحمت پیامبر نسبت به امت


رحمت و رأفت از صفات خداوند است، رسول خدا(ص) مظهر این صفات الهی است وقتی که پیامبر از مردم زکات می‌گیرد، خداوند به پیامبر(ص) می‌فرماید: «وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ»، (۱۱)ای پیامبر(ص) برای آن‌ها دعا کن، زیرا تو برای آن‌ها آرامشی.

به همین جهت خود پیامبر(ص) می‌فرماید: «حیوتی خیرة لکم ولی نی خیر لکم»، (۱۲) زندگی من برای شما خیر است مرگ من هم برای شما خیر است.

- صبر و پایداری

خداوند مسئولیت سنگینی بر عهده پیامبر(ص) قرار داد و فرمود: «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً»،(۱۳) ما گفتار سنگینی را به تو وحی می‌کنیم، این گفتار سنگین همان رسالت جهانی اوست، انجام این رسالت جز با پایداری و صبر ممکن نیست، لذا خداوند در آیات متعددی پیامبر را دعوت به صبر می‌کند: «وَ لِرَبِّکَ فَاصْبِرْ»،(۱۴) برای خدا در طریق ابلاغ رسالت بردبار باش.

«فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ»،(۱۵) بنابراین همان گونه که فرمان یافته‌ای استقامت کن، همچنین کسانی که با تو به سوی خدا آمده‌اند، پس از این استفاده می‌شود این سیره پیامبر که همان صبر و استقامت است، وظیفه پیامبر(ص) به تنهایی نیست، بلکه تمام کسانی که از شرک به سوی ایمان باز گشته‌اند باید استقامت کنند.

- خلق عظیم

«وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ»،(۱۶) تو بر خلقی بزرگ هستی، یکی از ویژگی‌های برجسته پیامبر(ص) در قرآن به عنوان خلق عظیم است، «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»،(۱۷) در پرتو رحمت الهی در برابر تندی آن‌ها نرم شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می‌شدند.

قرآن در جایی دیگر رمز نفوذ در مردم و قیام به وظایف رهبری را این گونه بیان می‌فرماید: «وَلا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ»،(۱۸) هرگز بدی و نیکی یکسان نیست، بدی را با نیکی دفع کن تا دشمنان سرسخت مانند دوستان گرم و صمیمی شوند.

- گذشت و عفو

یکی از خصایص رسول خدا(ص) گذشت و عفو بود، هر چه انسانیت انسان قوی‌تر شود، گذشت او بیشتر خواهد شد و چون پیامبر(ص) رحمة للعالمین است و از طرفی هم خدا می‌دانست که پیامبر(ص) اهل چنین خصلتی است، لذا او را امر به عفو و گذشت کرد و فرمود: «فاعف عنهم»، پس از آن‌ها در گذر، پیامبر(ص) آن قدر اهل گذشت بود که حتی از وحشی که قاتل عمویش حمزه بود گذشت کرد، زیرا وقتی که وحشی مسلمان شد، پیامبر(ص) از او سؤال کرد: تو وحشی هستی؟ گفت: بله، فرمود: عمویم حمزه را چگونه کشتی؟ او جریان را برای پیامبر(ص) گفت، پیامبر(ص) گریه کرد و او را بخشید.

- مشورت کردن

مشورت کردن با مردم یک نوع احترام به رأی آن‌ها است، اگر شخصی با کسی مشورت کند، در حقیقت با این کارش به او می‌فهماند که تو دارای معرفت و عقل و درایت هستی که من با تو مشورت می‌کنم و اگر انسانی همچون پیامبر(ص) چنین کاری را انجام دهد، باعث افتخار آن طرف می‌شود، لذا خداوند به پیامبر(ص) می‌فرماید: با مردم مشورت کن، «وَشاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ»، به این گونه بود که پیامبر(ص) در جنگ بدر با اصحابش مشورت کرد.

- عبادت

وقتی که آیه «یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ قُمِ اللَّیْلَ إِلاَّ قَلِیلاً»، ای جامه به خود پیچیده، شب را جز کمی به پا خیز، بر پیامبر(ص) نازل تمام شب را به عبادت می‌پرداخت تا این که پاهایش متورم شد، لذا خداوند فرمود: «مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»؛ ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که به زحمت افتی و همچنین خداوند به پیامبرش فرمود: «فَاقْرَؤُوا مَا تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ»، آنچه که برای شما میسر است، قرآن بخوانید، معلوم می‌شود که خداوند به پیامبر(ص) دستور می‌دهد که به خودش آسان بگیرد.

با اینکه نماز شب که برای دیگران مستحب است، اما بر پیامبر واجب است، «وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ»، مقداری از شب را برخیز و نماز بخوان که آن خاص تو است.

* پی‌نوشت‌ها:

۱- سوره نساء، آیه ۲۱۸.
۲-سوره نجم، آیه ۲ و ۳.
۳-سوره انعام، آیه ۵۰.
۴-سوره احزاب، آیه ۲۱.
۵-سوره حشر، آیه ۷.
۶-تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، (قم، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ۱۲، ۱۳۷۴)، جلد ۲۳، صفحه ۵۰۷.
۷-سوره کهف، آیه ۶.
۸-سوره نمل، آیه ۷۰.
۹-سوره توبه، آیه ۱۰۳.
۱۰- تفسیر المیزان، محمد حسین طباطبائی، (بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات، چاپ ۲، ۱۳۹۱ هـ)، جلد ۹، صفحه ۳۷۷.
۱۱- سوره توبه، آیه ۱۰۳.
۱۲-ناسخ التواریخ (زندگانی پیامبر)، محمد تقی سپهر، (تهران، انتشارات اساطیر، چ ۱، ۱۳۸۱)، جلد ۴، صفحه ۱۸۱۳.
۱۳-سوره مزمل، آیه ۵
۱۴-سوره مدثر، آیه ۷.
۱۵-سوره هود، آیه ۱۱۲
۱۶-سوره قلم، آیه ۴۰.
۱۷-سوره آل‌عمران، آیه ۱۵۹.
۱۸-سوره فصلت، آیه ۳۴ ـ ۳۵

چگونگی ضربت خوردن حضرت علی(ع)

چگونگى ضربت خوردن حضرت علی(علیه‎السلام) در نوشته تاریخ‎نویسان پیشین یکسان نیست. در حالى که طبرى و ابن سعد و دیگران نوشته‏اند: «چون(حضرت علی علیه السلام) از سایبانى که به مسجد مى‏رسد، بیرون شد، ابن ملجم او را ضربت زد.» یعقوبى که تاریخ او پیش از اینان نوشته شده گوید: «پسر ملجم از سوراخى که در دیوار مسجد بود، شمشیر بر سر او زد.» اما نوشته ابن اعثم که هم عصر طبرى است، با نوشته آنان مخالف است و با آنچه میان شیعیان مشهور است مطابق مى‏باشد. وى چنین مى‏نویسد:

«پسر ملجم شمشیر خود را برداشت و به مسجد آمد و میان خفتگان افتاد. على(علیه‎السلام) اذان گفت و داخل مسجد شد و خفتگان را بیدار مى‏کرد، سپس به محراب رفت و ایستاد و نماز را آغاز کرد، به رکوع، و سپس به سجده رفت. چون سر از سجده نخست برداشت، ابن ملجم او را ضربت زد و ضربت او بر جاى ضربتى که عمرو پسر عبدود در جنگ خندق بدو زده بود آمد. ابن ملجم گریخت و على در محراب افتاد و مردم بانگ برآوردند امیرمؤمنان کشته شد.»(1)

بلاذرى به روایت خود از حسن بن بزیع آرد: «چون پسر ملجم او را ضربت زد گفت: فزت و رب الکعبة و آخرین سخن او این آیه بود. «و من‏ یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره.»(2)

روایت‎هاى شیعى و برخى از روایت‎هاى اهل سنت نیز با آنچه ابن اعثم نوشته مطابقت دارد.

به هرحال امام را از مسجد به خانه بردند. دیرى نگذشت که قاتل را دستگیر کرده و نزد او آوردند. بدو فرمود:

ـ «پسر ملجمى؟»

ـ «آرى!»

ـ «حسن او را سیر کن و استوار ببند! اگر مُردم او را نزد من بفرست تا در پیشگاه خدا با او خصمى کنم و اگر زنده ماندم یا مى‏بخشم یا قصاص مى‏کنم.»

ابن سعد نوشته است امام فرمود: «بدو خوراک نیکو دهید و در جاى نرمش بیارمانید.» و هم او نوشته است روزى که على مردم را براى بیعت مى‏خواند ابن ملجم دوبار براى بیعت پیش آمد و على او را راند سپس فرمود از پیغمبر شنیدم او ریش مرا از خون سرم رنگین خواهد کرد.

امام در آخرین لحظه‏هاى زندگى فرزندان خود را خواست و به آنها چنین وصیت کرد:

شما را سفارش مى‏کنم به ترسیدن از خدا، و این که دنیا را مخواهید هر چند دنیا پى شما آید. و دریغ مخورید بر چیزى از آن که به دستتان نیاید و حق را بگویید، و براى پاداش ‏[آن جهان‏] کار کنید و با ستمکار در پیکار باشید و ستمدیده را یار. و شما و همه فرزندانم و کسانم و آن را که نامه من بدو رسد سفارش می‎کنم به ترس از خدا و آراستن کارها و آشتى با یکدیگر، که من از جد شما شنیدم، می‎گفت: آشتى دادن میان مردم بهتر است از نماز و روزه سالیان.

خدا را، خدا را درباره یتیمان، آنان را گاه گرسنه و گاه سیر مدارید و نزد خود ضایعشان مگذارید. خدا را، خدا را. همسایگان را بپایید که سفارش شده پیامبر شمایند، پیوسته درباره آنان سفارش مى‏فرمود چندان که گمان بردیم براى آنان ارثى معین خواهد نمود.

خدا را، خدا را، درباره قرآن، مبادا دیگرى بر شما پیشى گیرد در رفتار به حکم آن. خدا را، خدا را، درباره نماز که ستون دین شماست.

خدا را خدا را در حق خانه پروردگارتان! آن را خالى مگذارید، چندانکه در این جهان ماندگارید که اگر [حرمت‏] آن را نگاه ندارید به عذاب خدا گرفتارید.

خدا را خدا را، درباره جهاد در راه خدا به مال‎هاتان و به جان‎هاتان و زبان‎هاتان، بر شما باد به یکدیگر پیوستن و به هم بخشیدن. مبادا از هم، روى بگردانید و پیوند هم را بگسلانید.

امر به معروف و نهى از منکر را وامگذارید تا بدترین شما حکمرانى شما را بر دست گیرند، آنگاه دعا کنید و از شما نپذیرند. پسران عبدالمطلب! نبینم در خون مسلمانان فرو رفته‏اید و دست‎ها را بدان آلوده، و گویید امیرمؤمنان را کشته‏اند. بدانید جز کشنده من نباید کسى به خون من کشته شود.

بنگرید! اگر من از این ضربت او مُردم، او را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اندام او را مبرید که من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم مى‏فرمود: «بپرهیزید از بریدن اندام مرده، هر چند سگ دیوانه باشد.»(3)

اندک اندک آرزوى او تحقق مى‏یافت و بدانچه مى‏خواست نزدیک مى‏شد. او از دیرباز، خواهان شهادت بود و مى‏گفت: «خدایا بهتر از اینان را نصیب من دار و بدتر از مرا بر اینان بگمار!»

على(علیه‎السلام) به لقاء حق رسید و عدالت، نگاهبان امین و بر پا دارنده مجاهد خود را از دست داد، و بى‏یاور ماند. ستمبارگان از هر سو دست به حریم آن گشودند و به اندازه توان خود اندک اندک از آن ربودند، چندانکه چیزى از آن بر جاى نماند. آنگاه ستم را بر جایش نشاندند و همچنان جاى خود را می‎دارد تا خدا کى خواهد که زمین پر از عدل و داد شود، از آن پس که پر از ستم و جور شده است.
 
چون على(علیه‎السلام) را به خاک سپردند. امام حسن(علیه‎السلام) به منبر رفت و گفت: «مردم! مردى از میان شما رفت که از پیشینیان و پسینیان کسى به رتبه او نخواهد رسید. رسول الله پرچم را بدو می‎داد و به رزمگاهش می‎فرستاد و جز با پیروزى باز نمى‏گشت. جبرئیل از سوى راست او بود و میکائیل از سوى چپش. جز هفتصد درهم چیزى به جاى ننهاد و مى‏خواست با آن خادم بخرد.»(4)
 
جز وصیت کوتاهى که نوشته شد، از امام وصیت‏هاى دیگرى نیز در سندهاى قدیمى دیده مى‏شود. برخى از آنها را پیش از ضربت خوردن فرموده و برخى را پس از آن که متوجه دیدار خدا گردید.
...............................
پى‏نوشت‎ها:
1. تاریخ ابن اعثم، ج 4، ص 140ـ 139.
2. انساب الاشراف، ص 499.
3. نامه 47.
4. طبقات، ج 3، ص 26.

هفت گوهر ناب از امیرالمؤمنین مولای متقیان امام علی علیه السلام

حضرت علی(ع) می فرمایند:
- داستان دنیا به مانند داستان مار گزنده ای ماند که دست زدن بدان نرم و در اندرونش زهر کشنده است، نادان فریب خورده به سوی آن رود ولی خردمند دانا از آن دوری گزیند.

- هر که آنچه را میان او و خداست(به وسیله تقوا) اصلاح کند، خداوند آنچه را که میان او و مردم است به صلاح آورد، و کسی که کار آخرتش را اصلاح کند، خداوند برای او کار دنیایش را اصلاح کند، و هرکه را که از خویشتن برای خدا پند دهنده ای باشد، از جانب خدا برای او محافظی خواهد بود.

- هر که( پیش از مرگ) از خود حساب کشید، سود برد و هر که از آن غفلت نمود، زیان کرد و کسی که(از خدا) ترسید، (از عذاب آخرت) ایمن گشت و آنکه پند گرفت، بینا گردید و هر که بینا گردید، فهمید و دانا شد.

- ایمان شناخت و معتقد بودن از روی قلب و اعتراف و اقرار به زبان و عمل نمودن با اعضا و جوارح بدن است.

- خدای تعالی را در هر نعمتی حقی است، (که باید شکر آن را به جا آورد) پس هر که آن را ادا کند، خداوند آن نعمت را برای او زیاد گرداند و هر که در این باره کوتاهی کند، خداوند نعمتش را در خطر زوال اندازد.

- هر که دوری سفر را بیاد آرد، خود را آماده می سازد.

- انسان حلاوت ایمان را نمی چشد مگر آنکه دروغ را چه جدی و چه شوخی کنار بگذارد.
موضوعات مرتبط: هفت گوهر ناب از امیرالمؤمنین (ع)

غدیر در قرآن به نقل ازمنابع اهل سنت

آیه تبلیغ و حدیث غدیر: «یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله یعصمک من الناس»(مائده 66) ای پیامبر، آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده بود برسان، و اگر این ابلاغ را انجام ندهی، رسالت خود را به طور کامل ابلاغ نکرده‏ای؛ و خداوند تو را از مردم بدخواه حفظ می کند. همه مفسران شیعه معتقدند آیه فوق در غدیر خم درباره نصب علی(ع) نازل شده است و حدود 360 تن از دانشمندان اهل سنت نیز این مطلب را پذیرفته‏اند. نام های برخی از مفسران و مآخذ و مدارک اهل ‏سنت چنین است:
1ـ واحدی در کتاب اسباب النزول ص 150 می‏ گوید: ان آیه(یا ایهاالرسول...) نزلت فی یوم غدیر فی علی بن ابیطالب.
2ـ سیوطی در کتاب الدرالمنثور ج 2، ص 298 می‏نویسد: ان آیة(یا ایهاالرسول...) نزلت فی یوم غدیر فی علی بن ابیطالب.
3ـ فخر رازی در تفسیر خود، ج 3، ص ... 636 می ‏فرماید: مفسران 10 وجه و سبب برای نزول این آیه بیان کرده‏اند. سپس در ادامه می‏ گوید: «العاشر نزلت هذه الایه فی فضل علی‏بن ابیطالب، و لما نزلت هذه الایه، اخذ بیده و قال"من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فلقیه عمر فقال هنیئا لک یابن ابیطالب، اصبحت مولای و مولا کل مومن و مومنه."آن گاه که این آیه نازل شد پیامبر اسلام (ص) دست حضرت علی(ع) را گرفت و فرمود: هر که من مولا و سرپرست و حاکم او هستم، علی هم مولای اوست. خداوندا، دوست بدار هرکه علی را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد. سپس عمر با حضرت علی(ع) ملاقات کرد و بعد از تبریک، گفت: تو مولای من و مولای مرد و زن مومن هستی.
4ـ نیشابوری در تفسیرش ج 6، ص 194 می ‏نویسد: «ان هذه‏الایة نزلت فی فضل علی بن ابیطالب یوم غدیرخم.»
5ـ قندوزی در ینابیع المودة ص .120
6ـ آلوسی فی تفسیره، ج 6، ص .176
7ـ المنار، ج 6، ص 463.
8ـ تاریخ بغداد، ج 8، ص 290.
9ـ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 32.
10ـ شبلنجی در نور الابصار، ص 75.
11ـ مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 281.
12ـ نسائی در خصائص، ص22.
13ـ عقدالفرید، جزء 3، ص 38.
14ـ سیوطی در تاریخ خلفاء، ص 65.
15ـ اسعاف الراغبین، ص 151.
16ـ مصابیح السنة، ج 2، ص 220.
17ـ حلیه‏الاولیاء، جزء 4، ص 23.
18ـ نثر اللیالی، ص 166.
19ـ تاریخ بغدادی، خطیب نیشابوری، جزء 7، ص 377.
20ـ واحدی در اسباب النزول، ص 150.
21ـ فخرالدین رازی در تفسیر مفاتیح الغیب، ج 12، ص 50.
22ـ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 93.
23ـ ترمذی، در صحیح خود، ج 2، ص 297.
24ـ سیوطی در الدرالمنثور، ج 2.
25ـ ابن کثیر در بدایة و النهایة، ج5.  

آیه اکمال دین و حدیث غدیر

«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم‏الاسلام دینا»(مائده، 3) در مآخذ اهل‏سنت آیه فوق با غدیر ارتباط داده شده است. که به بعضی از آن ها اشاره می ‏شود:

1ـ خطیب النیشابوری در تاریخ بغدادی، ج 8، ص 290 می نویسد: «... فقال عمر بن‏الخطاب بخ بخ لک یابن ابی‏طالب اصبحت مولای و مولا کل مسلم فانزل الله "الیوم اکملت لکم دینکم"»

2ـ درالمنثور در ذیل آیه«لما نصب رسول الله(ص) علیا(ع) یوم غدیرخم فنادی له بالولایة هبط جبرئیل بهذه الایة "الیوم‏اکملت ..."»

3ـ در فرائد السمطین، باب 12 چنین می ‏خوانیم: «...ثم لم یتفرقوا حتی نزلت هذه الایة "الیوم اکملت" فقال رسول الله(ص) الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضاء الرب برسالتی والولایة "لعلی(ع)" من بعدی ثم قال "من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله» روز غدیر پیامبر (ص) مردم را به سوی حضرت علی(ع) فراخواند و دست حضرت را بلندکرد، به طوری که زیر بغل حضرت پیدا شد. هنوز مردم متفرق نشده بودند که آیه«الیوم اکملت ...» نازل شد. سپس حضرت فرمود: پروردگارا، دوست بدار کسی را که علی را دوست دارد و دشمن بدار کسی را که علی را دشمن دارد و یاری کن هر که علی را یاری کند و... .

4ـ شاءن نزول آیه فوق و داستان های مربوط به غدیر در مناقب خوارزمی، ص 80؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 32؛ شبلنجی در نورالابصار، ص 75، فصول المهمة ابن صباغ نیز ذکر شده است.

آیه تبلیغ و آیه اکمال دین و حدیث غدیر

پیامبر اسلام، در سال آخر عمر با بیش از صد هزار تن حجةالوداع را به جای آورد و در برگشت در سرزمین«خم» که جایگاه گودال های آب بود، فرمان ایست داد. پیش افتاده ‏ها توقف کردند و عقب ماندگان رسیدند. از سنگ و جهاز شترها منبری ساختند و پیامبر بر روی منبر در برابر جمعیت صد هزار نفری و در گرمای سوزان غدیر، خطبه‏ای ایراد کرد. سپس کمربند حضرت علی را گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فعلی(فهذا علی) مولاه اللهم وال من والاه ...» سپس مردم، از جمله عمر، با حضرت بیعت کردند و صدای بخ بخ بلند شد.

تذکر

1ـ اگر چنان که اهل سنت می‏گویند مولا به معنی دوستی بود؛ چرا در این جریان و با این مقدمات و در برابر صدها هزار نفر بیان شد. در مدینه نیز می‏ توانست بفرماید: هر که من دوست او هستم، علی هم دوست اوست.

2ـ زمان و مکان ابلاغ این امر بسیار پر معناست. این خبر مهم در آخر عمر پیامبر(ص) آن هم در سفر حج، و منطقه گرم و سوزان و چهار راهی که مسافران تقسیم می ‏شدند و به مدینه، حلب، شام و یمن می‏ رفتند بیان شد، جایی که هر حاجی خود یک خبرنگار و گزارشگر بود. انتصاب ولایت حضرت علی(ع) را به عنوان یک خبر نو به منطقه خود می ‏رساند.

3ـ قضیه غدیر چنان مهم است که اگر پیامبر(ص) کوتاهی می‏ کرد و خبر را به مردم نمی ‏رساند«فمابلغت رسالته» رسالت و 23 سال تبلیغ حضرت نا تمام و ناقص می ‏ماند.

4ـ قضیه غدیر آنقدر مهم است که باید از نظر زمانی در آخر عمر، آن هم در سفر حج و آخرین سفر حج در برابر بیش از 100000 نفر بیان شود.

5ـ پیامبر(ص) 23 سال قبل به تنهایی علیه شرک و کفر و نفاق و آداب و رسوم باطل جزیرةالعرب قیام کرد و نترسید. در مقابل دشمنانی که حدود 70 جنگ بر اسلام و مسلمین تحمیل کردند، نترسید. در احد که مسلمانان شکست خوردند، نترسید. در بت شکنی‏ ها و فتح مکه و... نترسید. توحید و معاد و آیات دفاع و عبادت و... را آورد، نترسید. خلاصه در تمامی صحنه‏ ها از هیچ حادثه‏ای نترسید؛ ولی از ابلاغ روز غدیر وحشت داشت و می ‏ترسید، بدین سبب، خداوند متعال دلداری ‏اش می ‏دهد که «والله یعصمک من الناس»

6ـ داستان غدیر آن قدر مهم است که تکمیل 23 سال زحمت پیامبر به این حادثه وابسته است و منهای غدیر دین ناقص و ناتمام خواهد بود.

7ـ اگر هدایت انسان ها در سایه دین است و این خود از بزرگ ترین نعمت هاست، تمامیت این نعمت به جریان روز غدیر وابسته است. که منهای روز غدیر و نصب ولایت حضرت علی(ع) نعمت هدایت نا تمام خواهد ماند و کار نا تمام هم نتیجه کاملی نخواهد داشت. زیرا نتیجه کامل یک عمل، به تمامیت و تکمیل آن عمل وابسته است و گرنه کار ناقص و بی نتیجه خواهد بود؛ یا نتیجه ناقص می ‏دهد.

8ـ دینی می ‏تواند اسلام تلقی شود که مورد رضایت خدا قرار گیرد. در روز غدیر، با نصب امامت و سیاست اسلام، خداوند راضی می ‏شود که اسلام دین جهانی باشد و منهای غدیر رضایت پروردگار حاصل نشده است.

9ـ کفار و منافقان منتظر مرگ رسول خدا(ص) بودند که آب رفته را به جوی خود برگردانند و کفر و الحاد و شرک و بت پرستی جاهلیت را اعاده کنند. آن ها چنان می ‏پنداشتند. چون پیامبر رحلت کند، کشتی بدون ناخدا و باغ بدون باغبان خواهد بود و شرک و کفر و نفاق، سکان این کشتی را در دست خواهند گرفت که ناگهان با نصب امامت و ولایت حضرت در غدیر، امیدها به یأس تبدیل شد. بدخواهان رسالت نا امید گردیدند؛ زیرا کشتی رسالت ناخدایی حکیم و معصوم و علیم یافت. و باغ و بوستان نبوت باغبانی عاقل و بیدار.

10ـ حادثه غدیر عظیم و خوفناک است و به دلداری نیاز دارد؛ زیرا خداوند متعال می فرماید: از منافقان و کفار و مشرکان نترسید، خودم حافظ دین هستم و بدخواهان را به سیه روزی گرفتار خواهم کرد. باید از قدرت و عظمت من وحشت و ترس داشته باشید نه دیگری.

11ـ آیه‏های"ولایت"، "مودت"، "تطهیر"، "مباهله"، "اکمال دین"، "تبلیغ" و ده ها آیه دیگر که در منابع شیعه و سنی آمده، بهترین دلیل بر حقانیت شیعه است.

12ـ اسلام با سیاست الهی و امامت علوی کفار را ناامید می‏کند و نعمت تمام و کامل می ‏گردد. اسلام و قرآن با معلم و مفسر دینی کامل خواهد شد که پشت کفر جهانی را می ‏لرزاند و خواب را از دشمن می رباید و گرنه رهبران غیر معصوم، ناخدایانی هستند که سرنشینان شان کشتی بشریت را به وادی سرگردانی و ساحل های گمراهی می‏ کشانند و نیل به ساحل نجات و قله رفیع تکامل به رهبران وارسته، معصوم، حکیم و علیم نیاز دارد رهبرانی که قدم جای قدم رسول خدا(ص) بگذارند.

13ـ در طول 23 سال رسالت و تبلیغ پیامبر، چه روزی می‏تواند روز یأس کفار باشد؟ آیا روزی که پیامبر(ص) به رسالت مبعوث شد؟ بی تردید روز بعثت نمی ‏تواند روز یأس کفار باشد؛ زیرا دین در آن روز کامل نشد و کفار هنوز نفهمیده بودند که قضیه چیست؟ تا امیدوار یا ناامید گردند. افزون بر این، کفار و مشرکان مکه در روزهای اول بعثت و حتی تا 13 سال پس از آن قدرت بسیار داشتند و امیدوار بودند اسلام و پیامبر را از میان بردارند. و آیا روز پیروزی مسلمین در بدر روز یأس کفار بود؟ بی ‏تردید پاسخی منفی است. زیرا آیه به اعتراف شیعه و سنی در روز غدیر و آخر عمر پیامبر نازل شده است. افزون بر این، کفار در بدر نا امید نشدند؛ زیرا در سال بعد به مسلمانان یورش بردند و سپاه اسلام را در احد شکست دادند. روز میلاد حضرت زهرا(س) هم روز یأس کفار نیست. خلاصه هیچ روزی جز غدیر، روز نا امیدی کفار و اتمام دین نیست.

اعتراف غزالی

غزالی در مقاله چهارم کتاب«سرالعالمین» می‏ گوید: جمهور اتفاق کرده‏اند بر حدیث غدیر که پیامبر(ص) فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و عمر گفت: «بخ بخ یا اباالحسن لقد اصبحت مولای کل مومن و مومنه و...» و این تسلیم و رضایت ایشان است. ولی بعد از جریان غدیر، هوای نفس غلبه کرد و حب ریاست و مقام سبب شد حق را پشت سر انداختند؛ به خلافت و اختلاف اولیه برگشتند و با بهایی اندک که به دست آوردند، حق را از دست دادند.

مولا به معنی سرپرست است نه دوست و ناصر

همان گونه که در قرآن می ‏خوانیم: «ماواکم النار هی مولاکم»؛ یعنی آتش بر شما سزاوارتراست . (حدید، 15)

اخطل، شاعر عرب، می‏گوید: «اصبحت مولاها من الناس کلهم و...» و مولی العبد؛ یعنی مولا سزاوارتر است به عبد در جهت تدبیر و تصرف امور عبد. پیامبر(ص) هم قبل از نصب و معرفی حضرت علی(ع) فرمود: «الست اولی بکم من انفسکم»؛ یعنی سزاوارتر و صاحب اختیار تام و بلافاصله در پی آن فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» یعنی کسی که من از خود او به نفس او سزاوارتر هستم علی هم مثل من از خودش به نفس او سزاوارتر است. همان گونه که من در تصرف و مدیریت و حل و فصل امور مردم از خود سزاوارترم، حضرت علی(ع) هم چنین خواهد بود. فصیحان عرب که در غدیر بودند، مثل عمر و حسان بن ثابت و حارث بن نعمان، از کلمه مولا همان فهمیدند که مقصود پیامبر(ص) بود و عرف از آن می‏ فهمید؛ یعنی همان معنای صاحب و سرپرست و اولی و سزاوارتر. اگر مولا به معنی دوستی و ناصر بوده، مقصود پیامبر (ص) هم همین باشد و فصیحان عرب هم از کلمه مولا و«...الست اولی بکم من انفسکم» همین را فهمیدند، دیگر بیعت برای چه؟ بخ بخ عمر چه معنی داشت؟ تشویق و ترغیب پیامبر بر تهنیت گفتن به حضرت علی(ع) برای چه مقصود بود؟ چرا این مطلب جزئی را در غدیر و صحرای سوزان و در برابر 100000 نفر جمعیت در آخر عمر و در برگشت از سفر حج با ایراد خطبه طولانی و این‏ همه مقدمات و آداب اعلام کند؟ افزون بر این، اگر مولا به معنی دوستی بود، یأس کفار چه معنی داشت؟ اکمال دین و رضایت خدا بر اسلام برای چه بود؟ مضافا اگر ولی به معنی محب و ناصر باشد مطلبی جدید و مهم نیست؛ زیرا در طول 23 سال بعثت در آیاتی مثل«انماالمومنون اخوه» و«المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض» و«اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» و... مسلمانان را بر محبت و یاری و تعاون و مساعدت به همدیگر سفارش فرموده و حضرت علی(ع) هم یکی از مومنان و از مصادیق این آیات است. پس دوستی مطلب جدیدی نیست تا به چنین زمینه سازی گسترده‏ای در صحرای غدیر نیاز باشد و پس از آن تبریک و بخ بخ عمر و... را به دنبال داشته باشد. سرانجام باید گفت: بر فرض محال که مولا به معنی محب و ناصر باشد، چرا مسلمانان و کسانی چون عمر و... در طول 25 سال حضرت را یاری نکردند و دوستدارش نبودند؛ بلکه حتی وسیله آزار و خشم او و فاطمه(س) را فراهم کردند. چرا اصحاب پیامبر(ص) و کسانی که در غدیر بودند، حضرت را تنها گذاشتند و به یاری او نیامدند؟ چرا اسباب آزار و اندوه او را فراهم آوردند؟