آیتالله مظاهری در نوشتاری با استناد به کتب معتبر شیعه و سنی با تاکید بر اینکه نزدیک به ده هزار روایت از شیعه و سنی در خصوص امامت 12 نفر از اهلبیت پیامبر (ص) نقل شده است این روایات را به سه دسته تقسیم کرده است.
متن نوشتار این مرجع تقلید بدین شرح است:
امامت دوازده امام(ع)
نزدیک به ده هزار روایت از طریق شیعه و سنّى درباره امامت دوازده نفر از اهل بیت پیامبر گرامى (ص)، نقل شده که این روایات در کتابهاى معتبر اهل تشیّع و اهل سنّت موجود است. این روایات بر سه گونه تقسیم مىشود :
الف) روایاتى که به طور فشرده دلالت بر مدّعاى شیعه دارد، مانند روایت «ثقلین» و روایت «سفینه» و روایت «ائمّه اثنى عشر»:
1)روایت ثقلین: «قال رَسُولُ اللَّهِ (ص): اِنّى تارِکٌ فیکُمُ الثِّقْلَیْنِ کِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتى اَهْلَ بَیْتى وَ اِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَىَّ الْحَوضَ ما اِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا».
(بحار الانوار، ج 35، ص 184، باب 4، ح 2.)
«به درستى که من در بین شما دو چیز گرانبها مىگذارم قرآن و اهل بیتم، و آن دو از یکدیگر جدا نمىشوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند، تا زمانى که به این دو تمسّک کنید گمراه نمىشوید».
2) روایت سفینه: «قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): مَثَلُ اَهْلِ بَیْتى فیکُمْ کَمَثَلِ سَفینَةِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَها نَجا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْها غَرَقَ».
(بحار الانوار، ج 23، ص 123، باب 7، ح 48.)
«اهل بیت من در بین شما مانند کشتى نوح است، هر کس سوار آن شد نجات یافت و هر کس از آن تخلّف کرد غرق شد».
3) روایت ائمّه اثنى عشر:«قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): لا یَزالُ الدّینُ قائِماً حَتّى تَقُومُ السَّاعَةُ وَ یَکُونُ عَلَیْکُمْ اِثْنى عَشَرَ خَلیفَةً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ».
(بحار الانوار، ج 36، ص 239، باب 41، ح 38.)
«تا روز قیامت، دین اسلام پایدار است و دوازده جانشین براى شما هست که همه آنها از قریش هستند».
روایت اخیر همچنین با الفاظ دیگرى ولى با همین محتوا، به طور متواتر در کتابهاى معتبر اهل تشیّع و اهل سنّت از رسول گرامى (ص) نقل شده است، مانند:
«یَکُونُ بَعْدى اِثْنا عَشَرَ خَلیفَةً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ».
(بحار الانوار، ج 36، ص 268، باب 41، ح 88.)
«بعد از من دوازده نفر جانشین مىباشند که همگى از قریش هستند».
«اَلْاَئِمَّةُ بَعْدى اِثْنا عَشَرَ کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ».
(بحار الانوار، ج 36، ص 282، باب 41، ح 103.)
«امامان بعد از من دوازده نفرند که همگى از قرش هستند».
«لا یَزالُ هذَا الدّینُ عَزیزاً مَنیعاً اِلى اِثْنى عَشَرَ خَلیفَة».
(بحار الانوار، ج 36، ص 266، باب 41، ح 87.)
«پیوسته این دین غالب و محفوظ است تا زمانى که دوازده نفر جانشین باشند».
تواتر این روایات از جهت محتواى آن بوده و به تواتر، معنوى گفته مىشود، ولى روایات «ثقلین» و «سفینه» داراى تواتر لفظىاند.مؤلّف کتاب ارجمند »عبقات الانوار«، روایت ثقلین را با صدها سند معتبر از عالمان شیعى و سنّى نقل کرده و تنها یکصد و هشتاد و هفت سند در خصوص این روایت از علماء اهل سنّت را در طى دو جلد بیان کرده است.
ب) روایاتى که مقصود را رساتر و گویاتر از روایات دسته اوّل بیان کرده است، این روایات نیز به تواتر معنوى از پیامبر گرامى (ص) در کتابهاى معتبر شیعه و سنّى نقل شده است. ار باب نمونه دو روایت را در ذیل مىآوریم:
1) «قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): یا حُسَیْنُ اَنْتَ الْاِمامُ، اِبْنُ اِلْاِمامِ، اَخُو الْاِمامِ، تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِکَ اَئِمَّةٌ اَبْرارٌ».
(بحار الانوار، ج 36، ص 291، باب 41، ح 116.)
«اى حسین تو امام، فرزند امام، برادر امام هستى، نه نفر امام نیز از فرزندان تو هستند».
یا هنگامى که از پیامبر در مورد جانشینان آن حضرت سؤال شد، فرمود:
2) «عَلِىٌّ اَخى وَ وَزیرى وَ وَصیّى وَ وارِثى وَ خَلیفَتى فى اُمَّتى وَ وَلِىُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدى، وَ اَحَدَ عَشَرَ اِماماً مِنْ وُلْدِهِ، اَلْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ واحِدٌ بَعْدَ واحِدٍ، اَلْقُرانُ مَعَهُمْ وَ هُمْ مَعَ الْقُرانِ لا یُفارِقُونَهُ حَتّى یَرِدُوا عَلَىَّ الْحَوضَ».
(بحار الانوار، ج 33، ص 148، باب 16، ح 421.)
«على برادر و یاور و وصىّ و وارث و جانشین من در امّت من است او و یاده نفر از فرزندانش ولىّ و سرپرست هر مؤمنى بعد از من هستند، حسن و سپس حسین، سپس نه نفر از فرزندان حسین یکى پس از دیگرى جانشین من هستند قرآن با ایشان است و ایشان با قرآن هستند، ایشان قرآن را رها نمىکنند تا همگى در حوض کوثر بر من وارد شوند».
ج) روایاتى که روشن و بدون ابهام، امامان را تعیین مىکند و نام آنان را یکى پس از دیگرى به وضوح بر مىشمارد. این روایات نیز به تواتر معنوى در کتابهاى شیعه و سنّى نقل شده است. مانند سه روایت ذیل:
1) »قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فى تَفْسیرِ «اُولِى الْاَمْرِ» فى قَولِهِ تَعالى «یا اَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِى الْاَمْرِ مِنْکُمْ« اِذا سَأَلَ جابِرُ بْنُ عَبْدِاللَّهِ الْاَنْصارى عَنْهُمْ: هُمْ خُلَفائى یا جابِر وَ اَئِمَّةُ الْمُسْلِمینَ بَعْدى اَوَّلُهُمْ عَلِىُ بْنُ اَبیطالِب ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَیْنُ ثُمَّ عَلِىُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلىٍّ الْمَعْرُوفُ فِى التَوراةِ بِالْباقِرِ وَ سَتُدْرِکُهُ یا جابِر فَاِذا لَقیتَهُ فَاقْرَأْهُ مِنّى السَّلام ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِىُّ بْنُ مُوسى ثُمَّ مُحَمَّدٌ بْنُ عَلىٍّ ثُمَّ عَلِىُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلىٍّ ثُمَّ سَمیّى وَ کَنیّى حُجَّةُ اللَّهِ فى اَرْضِه وَ بَقِیَّتُهُ فى عِبادِهِ اِبْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِىٍّ، ذاکَ الَّذى یَفْتَحُ اللَّهُ - تَعالى ذِکْرُهُ - عَلى یَدَیْهِ مَشارِقَ الْاَرْضِ وَ مَغارِبَها، ذاکَ الَّذى یَغیبُ عَنْ شیعَتِه وَ اَولِیائِه غَیْبَةً لا یَثْبُتُ فیها عَلَى الْقَولِ بِاِمامَتِهِ اِلّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْایمانِ».
(بحار الانوار، ج 36، ص 249، باب 41، ح 67.)
«پیامبر اکرم (ص) درباره »اولى الامر« در پاسخ به سؤال جابربن عبداللَّه انصارى که سؤال کرد اولى الامر چه کسانى هستند، فرمود: آنها جانشینان من و امامان مسلمانان بعد از من هستند، اوّل آنها على بن ابیطالب، سپس حسن، سپس حسین، سپس على بن حسین، سپس محمّد بن على که در تورات به باقر معروف است و اى جابر تو او را درک مىکنى، هنگامى که او را ملاقات کردى سلام مرا به او برسان، سپس جعفر بن محمّد صادق، سپس موسى بن جعفر، سپس على بن موسى، سپس محمّد بن على، سپس على بن محمد، سپس حسن بن على، سپس هم نام و کنیهام حجّت خدا در زمین و ذخیره خدا در بین بندگان خدا، فرزند حسن بن على، اوست کسى که خدا شرق و غرب زمین را به دست او فتح مىکند، اوست کسى که از شیعیان و دوستانش غایب مىشود، غایب شدنى که بر امامتش ثابت نمىماند مگر کسى که خداوند قلب او را با ایمان امتحان کرده باشد«.
2)«قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِعَلىٍّ (ع) فى تَفْسیرِ آیَةِ التَّطْهیرِ: یا عَلِىُّ هذِهِ الْایَةُ نَزَلَتْ فیکَ وَ فى سِبْطَىْ وَ الْاَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِکَ، فَقُلْتُ: یا رَسُولَ اللَّهِ، وَ کَمِ الْاَئِمَّةُ بَعْدَکَ، قالَ: اَنْتَ یا عَلِىٌّ ثُمَّ اِبْناکَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ بَعْدَ الْحُسَیْنِ عَلِىٌّ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ عَلِىٍّ مُحَمَّدٌ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍّ جَعْفَرٌ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ جَعْفَرٍ مُوسى اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ مُوسى عَلِىٌّ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ عَلِىٍّ مُحَمَّدٌ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِىٌّ اِبْنُهُ، وَ بَعْدَ عَلِىٍّ اَلْحَسَنُ اِبْنُهُ وَ الْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ، هکَذا اَسْمائُهُمْ مَکْتُوبَةٌ عَلى ساقِ الْعَرْشِ، فَسَأَلْتُ اللَّهَ تَعالى عَنْ ذلِکَ، فَقالَ: یا مُحَمَّد هذهِ الْاَئِمَّةُ بَعْدَکَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ، وَ اَعْدائُهُمْ مَلْعُونُونَ«.
(بحار الانوار، ج 36، ص 336، باب 41، ح 199.)
«پیامبر (ص) درباره آیه تطهیر به حضرت على (ع) فرمود: اى على این آیه درباره تو و دو فرزندم و امامان از نسل تو نازل شده است، (حضرت على (ع) مىفرماید:) عرض کردم: اى پیامبر خدا، چند نفر امام بعد از شما هستند؟ فرمود: اى على، تو سپس دو فرزندت حسن و حسین و بعد از حسین فرزندش على، و بعد از على فرزندش محمّد و بعد از محمّد فرزندش جعفر و بعد از جعفر فرزندش موسى و بعد از موسى فرزندش على و بعد از على فرزندش محمّد و بعد از محمّد فرزندش على و بعد از على فرزندش حسن و حجّت فرزند حسن، اینگونه نامهاى ایشان بر ساق عرش نوشته بود، از خدا درباره این نامها سؤال کردم، خداوند فرمود: اى محمّد اینها امامان بعد از تو هستند، پاک و معصومند و دشمنان آنها ملعون هستند«.
3) »«قالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِلْحُسَیْنِ (ع): یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِکَ تِسْعَةٌ مِنْ اَئِمَّةٍ مِنْهُمْ مَهْدِىُّ هذِهِ الْاُمَّة، فَاِذَا اسْتُشْهِدَ اَبُوکَ فَاْلحَسَنُ بَعْدَهُ، فَاِذا سُمَّ الْحَسَنُ فَاَنْتَ، فَاِذا اسْتُشْهِدْتَ فَعَلِىٌّ اِبْنُکَ، فَاِذا مَضى عَلِىٌّ فَمُحَمَّدٌ اِبْنُهُ، فَاِذا مَضى مُحَمَّدٌ فَجَعْفَرٌ اِبْنُهُ، فَاِذا مَضى جَعْفَرٌ فَمُوسى اِبْنُهُ، فَاِذا مَضى مُوسى فَعَلِىٌّ اِبْنُهُ فَاِذا مَضى عَلِىٌّ فَمُحَمَّدٌ اِبْنُهُ، فَاِذا مَضى مُحَمَّدٌ فَعَلِىٌّ اِبْنُهُ، فَاِذا مَضى عَلِىٌّ فَالْحَسَنُ اِبْنُهُ، ثُمَّ الْحُجَّةُ بَعْدَ الْحَسَنِ، یَمْلَأُ الْاَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوراً».
(بحار الانوار، ج 36، ص 306، باب 41، ح 145.)
«پیامبر (ص) به امام حسین (ع) فرمود: از نسل تو نه امام هستند که »مهدى« این امّت نیز از ایشان است، هنگامى که پدرت شهید شد حسن، و هنگامى که حسن مسموم شد تو و بعد از شهادت تو فرزندت على، و هنگامى که على از دنیا رفت فرزندش محمّد، و هنگامى که محمّد از دنیا رفت فرزندش جعفر، و هنگامى که جعفر از دنیا رفت فرزندش موسى، و هنگامى که موسى از دنیا رفت فرزندش على، و هنگامى که على از دنیا رفت فرزندش محمد، و هنگامى که محمّد از دنیا رفت فرزندش على، و هنگامى که على از دنیا رفت فرزندش حسن، و سپس حجّت زمین را از عدل پر مىکند همانگونه که از ظلم پر شده است».
آیه اکمال دین و حدیث غدیر
«الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکمالاسلام دینا»(مائده، 3) در مآخذ اهلسنت آیه فوق با غدیر ارتباط داده شده است. که به بعضی از آن ها اشاره می شود:
1ـ خطیب النیشابوری در تاریخ بغدادی، ج 8، ص 290 می نویسد: «... فقال عمر بنالخطاب بخ بخ لک یابن ابیطالب اصبحت مولای و مولا کل مسلم فانزل الله "الیوم اکملت لکم دینکم"»
2ـ درالمنثور در ذیل آیه«لما نصب رسول الله(ص) علیا(ع) یوم غدیرخم فنادی له بالولایة هبط جبرئیل بهذه الایة "الیوماکملت ..."»
3ـ در فرائد السمطین، باب 12 چنین می خوانیم: «...ثم لم یتفرقوا حتی نزلت هذه الایة "الیوم اکملت" فقال رسول الله(ص) الله اکبر علی اکمال الدین و اتمام النعمة و رضاء الرب برسالتی والولایة "لعلی(ع)" من بعدی ثم قال "من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله» روز غدیر پیامبر (ص) مردم را به سوی حضرت علی(ع) فراخواند و دست حضرت را بلندکرد، به طوری که زیر بغل حضرت پیدا شد. هنوز مردم متفرق نشده بودند که آیه«الیوم اکملت ...» نازل شد. سپس حضرت فرمود: پروردگارا، دوست بدار کسی را که علی را دوست دارد و دشمن بدار کسی را که علی را دشمن دارد و یاری کن هر که علی را یاری کند و... .
4ـ شاءن نزول آیه فوق و داستان های مربوط به غدیر در مناقب خوارزمی، ص 80؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 32؛ شبلنجی در نورالابصار، ص 75، فصول المهمة ابن صباغ نیز ذکر شده است.
آیه تبلیغ و آیه اکمال دین و حدیث غدیر
پیامبر اسلام، در سال آخر عمر با بیش از صد هزار تن حجةالوداع را به جای آورد و در برگشت در سرزمین«خم» که جایگاه گودال های آب بود، فرمان ایست داد. پیش افتاده ها توقف کردند و عقب ماندگان رسیدند. از سنگ و جهاز شترها منبری ساختند و پیامبر بر روی منبر در برابر جمعیت صد هزار نفری و در گرمای سوزان غدیر، خطبهای ایراد کرد. سپس کمربند حضرت علی را گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فعلی(فهذا علی) مولاه اللهم وال من والاه ...» سپس مردم، از جمله عمر، با حضرت بیعت کردند و صدای بخ بخ بلند شد.
تذکر
1ـ اگر چنان که اهل سنت میگویند مولا به معنی دوستی بود؛ چرا در این جریان و با این مقدمات و در برابر صدها هزار نفر بیان شد. در مدینه نیز می توانست بفرماید: هر که من دوست او هستم، علی هم دوست اوست.
2ـ زمان و مکان ابلاغ این امر بسیار پر معناست. این خبر مهم در آخر عمر پیامبر(ص) آن هم در سفر حج، و منطقه گرم و سوزان و چهار راهی که مسافران تقسیم می شدند و به مدینه، حلب، شام و یمن می رفتند بیان شد، جایی که هر حاجی خود یک خبرنگار و گزارشگر بود. انتصاب ولایت حضرت علی(ع) را به عنوان یک خبر نو به منطقه خود می رساند.
3ـ قضیه غدیر چنان مهم است که اگر پیامبر(ص) کوتاهی می کرد و خبر را به مردم نمی رساند«فمابلغت رسالته» رسالت و 23 سال تبلیغ حضرت نا تمام و ناقص می ماند.
4ـ قضیه غدیر آنقدر مهم است که باید از نظر زمانی در آخر عمر، آن هم در سفر حج و آخرین سفر حج در برابر بیش از 100000 نفر بیان شود.
5ـ پیامبر(ص) 23 سال قبل به تنهایی علیه شرک و کفر و نفاق و آداب و رسوم باطل جزیرةالعرب قیام کرد و نترسید. در مقابل دشمنانی که حدود 70 جنگ بر اسلام و مسلمین تحمیل کردند، نترسید. در احد که مسلمانان شکست خوردند، نترسید. در بت شکنی ها و فتح مکه و... نترسید. توحید و معاد و آیات دفاع و عبادت و... را آورد، نترسید. خلاصه در تمامی صحنه ها از هیچ حادثهای نترسید؛ ولی از ابلاغ روز غدیر وحشت داشت و می ترسید، بدین سبب، خداوند متعال دلداری اش می دهد که «والله یعصمک من الناس»
6ـ داستان غدیر آن قدر مهم است که تکمیل 23 سال زحمت پیامبر به این حادثه وابسته است و منهای غدیر دین ناقص و ناتمام خواهد بود.
7ـ اگر هدایت انسان ها در سایه دین است و این خود از بزرگ ترین نعمت هاست، تمامیت این نعمت به جریان روز غدیر وابسته است. که منهای روز غدیر و نصب ولایت حضرت علی(ع) نعمت هدایت نا تمام خواهد ماند و کار نا تمام هم نتیجه کاملی نخواهد داشت. زیرا نتیجه کامل یک عمل، به تمامیت و تکمیل آن عمل وابسته است و گرنه کار ناقص و بی نتیجه خواهد بود؛ یا نتیجه ناقص می دهد.
8ـ دینی می تواند اسلام تلقی شود که مورد رضایت خدا قرار گیرد. در روز غدیر، با نصب امامت و سیاست اسلام، خداوند راضی می شود که اسلام دین جهانی باشد و منهای غدیر رضایت پروردگار حاصل نشده است.
9ـ کفار و منافقان منتظر مرگ رسول خدا(ص) بودند که آب رفته را به جوی خود برگردانند و کفر و الحاد و شرک و بت پرستی جاهلیت را اعاده کنند. آن ها چنان می پنداشتند. چون پیامبر رحلت کند، کشتی بدون ناخدا و باغ بدون باغبان خواهد بود و شرک و کفر و نفاق، سکان این کشتی را در دست خواهند گرفت که ناگهان با نصب امامت و ولایت حضرت در غدیر، امیدها به یأس تبدیل شد. بدخواهان رسالت نا امید گردیدند؛ زیرا کشتی رسالت ناخدایی حکیم و معصوم و علیم یافت. و باغ و بوستان نبوت باغبانی عاقل و بیدار.
10ـ حادثه غدیر عظیم و خوفناک است و به دلداری نیاز دارد؛ زیرا خداوند متعال می فرماید: از منافقان و کفار و مشرکان نترسید، خودم حافظ دین هستم و بدخواهان را به سیه روزی گرفتار خواهم کرد. باید از قدرت و عظمت من وحشت و ترس داشته باشید نه دیگری.
11ـ آیههای"ولایت"، "مودت"، "تطهیر"، "مباهله"، "اکمال دین"، "تبلیغ" و ده ها آیه دیگر که در منابع شیعه و سنی آمده، بهترین دلیل بر حقانیت شیعه است.
12ـ اسلام با سیاست الهی و امامت علوی کفار را ناامید میکند و نعمت تمام و کامل می گردد. اسلام و قرآن با معلم و مفسر دینی کامل خواهد شد که پشت کفر جهانی را می لرزاند و خواب را از دشمن می رباید و گرنه رهبران غیر معصوم، ناخدایانی هستند که سرنشینان شان کشتی بشریت را به وادی سرگردانی و ساحل های گمراهی می کشانند و نیل به ساحل نجات و قله رفیع تکامل به رهبران وارسته، معصوم، حکیم و علیم نیاز دارد رهبرانی که قدم جای قدم رسول خدا(ص) بگذارند.
13ـ در طول 23 سال رسالت و تبلیغ پیامبر، چه روزی میتواند روز یأس کفار باشد؟ آیا روزی که پیامبر(ص) به رسالت مبعوث شد؟ بی تردید روز بعثت نمی تواند روز یأس کفار باشد؛ زیرا دین در آن روز کامل نشد و کفار هنوز نفهمیده بودند که قضیه چیست؟ تا امیدوار یا ناامید گردند. افزون بر این، کفار و مشرکان مکه در روزهای اول بعثت و حتی تا 13 سال پس از آن قدرت بسیار داشتند و امیدوار بودند اسلام و پیامبر را از میان بردارند. و آیا روز پیروزی مسلمین در بدر روز یأس کفار بود؟ بی تردید پاسخی منفی است. زیرا آیه به اعتراف شیعه و سنی در روز غدیر و آخر عمر پیامبر نازل شده است. افزون بر این، کفار در بدر نا امید نشدند؛ زیرا در سال بعد به مسلمانان یورش بردند و سپاه اسلام را در احد شکست دادند. روز میلاد حضرت زهرا(س) هم روز یأس کفار نیست. خلاصه هیچ روزی جز غدیر، روز نا امیدی کفار و اتمام دین نیست.
اعتراف غزالی
غزالی در مقاله چهارم کتاب«سرالعالمین» می گوید: جمهور اتفاق کردهاند بر حدیث غدیر که پیامبر(ص) فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و عمر گفت: «بخ بخ یا اباالحسن لقد اصبحت مولای کل مومن و مومنه و...» و این تسلیم و رضایت ایشان است. ولی بعد از جریان غدیر، هوای نفس غلبه کرد و حب ریاست و مقام سبب شد حق را پشت سر انداختند؛ به خلافت و اختلاف اولیه برگشتند و با بهایی اندک که به دست آوردند، حق را از دست دادند.
مولا به معنی سرپرست است نه دوست و ناصر
همان گونه که در قرآن می خوانیم: «ماواکم النار هی مولاکم»؛ یعنی آتش بر شما سزاوارتراست . (حدید، 15)
اخطل، شاعر عرب، میگوید: «اصبحت مولاها من الناس کلهم و...» و مولی العبد؛ یعنی مولا سزاوارتر است به عبد در جهت تدبیر و تصرف امور عبد. پیامبر(ص) هم قبل از نصب و معرفی حضرت علی(ع) فرمود: «الست اولی بکم من انفسکم»؛ یعنی سزاوارتر و صاحب اختیار تام و بلافاصله در پی آن فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» یعنی کسی که من از خود او به نفس او سزاوارتر هستم علی هم مثل من از خودش به نفس او سزاوارتر است. همان گونه که من در تصرف و مدیریت و حل و فصل امور مردم از خود سزاوارترم، حضرت علی(ع) هم چنین خواهد بود. فصیحان عرب که در غدیر بودند، مثل عمر و حسان بن ثابت و حارث بن نعمان، از کلمه مولا همان فهمیدند که مقصود پیامبر(ص) بود و عرف از آن می فهمید؛ یعنی همان معنای صاحب و سرپرست و اولی و سزاوارتر. اگر مولا به معنی دوستی و ناصر بوده، مقصود پیامبر (ص) هم همین باشد و فصیحان عرب هم از کلمه مولا و«...الست اولی بکم من انفسکم» همین را فهمیدند، دیگر بیعت برای چه؟ بخ بخ عمر چه معنی داشت؟ تشویق و ترغیب پیامبر بر تهنیت گفتن به حضرت علی(ع) برای چه مقصود بود؟ چرا این مطلب جزئی را در غدیر و صحرای سوزان و در برابر 100000 نفر جمعیت در آخر عمر و در برگشت از سفر حج با ایراد خطبه طولانی و این همه مقدمات و آداب اعلام کند؟ افزون بر این، اگر مولا به معنی دوستی بود، یأس کفار چه معنی داشت؟ اکمال دین و رضایت خدا بر اسلام برای چه بود؟ مضافا اگر ولی به معنی محب و ناصر باشد مطلبی جدید و مهم نیست؛ زیرا در طول 23 سال بعثت در آیاتی مثل«انماالمومنون اخوه» و«المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض» و«اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» و... مسلمانان را بر محبت و یاری و تعاون و مساعدت به همدیگر سفارش فرموده و حضرت علی(ع) هم یکی از مومنان و از مصادیق این آیات است. پس دوستی مطلب جدیدی نیست تا به چنین زمینه سازی گستردهای در صحرای غدیر نیاز باشد و پس از آن تبریک و بخ بخ عمر و... را به دنبال داشته باشد. سرانجام باید گفت: بر فرض محال که مولا به معنی محب و ناصر باشد، چرا مسلمانان و کسانی چون عمر و... در طول 25 سال حضرت را یاری نکردند و دوستدارش نبودند؛ بلکه حتی وسیله آزار و خشم او و فاطمه(س) را فراهم کردند. چرا اصحاب پیامبر(ص) و کسانی که در غدیر بودند، حضرت را تنها گذاشتند و به یاری او نیامدند؟ چرا اسباب آزار و اندوه او را فراهم آوردند؟