مشخصات سلیمان (ع) و نمونههائی از عظمت او
یکی از پیامبران بزرگی که هم دارای مقام نبوّت بود و هم دارای حکومت بینظیر و بسیار وسیع، حضرت سلیمان بن داوود ـ علیه السلام ـ است که نام مبارکش هفده بار در قرآن آمده است. او با یازده واسطه به حضرت یعقوب ـ علیه السلام ـ میرسد و از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل میباشد.
سلیمان ـ علیه السلام ـ حکومت وسیعی به دست آورد که در آن جنّ و انس و پرندگان و چرندگان و باد، همه تحت فرمان او بودند، و بر سراسر زمین فرمانروایی مینمود.
خداوند در تمجید او میفرماید:
«وَ وَهَبْنا لِداوود سُلَیمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ ما سلیمان را به داوود ـ علیه السلام ـ بخشیدیم، چه بنده خوبی! زیرا همواره با خدا ارتباط داشت و به سوی خدا بازگشت میکرد و به یاد او بود.»[1]
امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمود: «چهار نفر بر سراسر زمین فرمانروایی کردند که دو نفر از مؤمنان بودند و دو نفر از کافران. مؤمنان عبارت بودند از سلیمان و ذو القرنین ـ علیهما السلام ـ ، و کافران عبارت بودند از بخت النصر و نمرود.[2]
قرآن در آیه 12 و13 سوره سبأ، گوشهای از عظمت و امکانات وسیع سلیمان را بازگو کرده و چنین میفرماید:
«و برای سلیمان ـ علیه السلام ـ باد را مسخّر کردیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را میپیمود، و عصرگاهان مسیر یک ماه را، و چشمه مس (مذاب) را برای او روان ساختیم، و گروهی از جنّ پیش روی او به اذن پروردگارش کار میکردند، و هر کدام از آنها که از فرمان ما سرپیچی میکرد، او را عذاب آتش سوزان میچشاندیم. آنها هر چه سلیمان ـ علیه السلام ـ میخواست برایش درست میکردند، معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا همانند حوضها، و دیگهای ثابت (که از بزرگی قابل حمل و نقل نبود، و به آنان گفتیم: ) ای آل داوود! شکر (این همه نعمت را) بجا آورید، ولی عده کمی از بندگان من شکر گزارند.[3]
آری خداوند مواهب عظیمی به این پیامبر بزرگ داد، مرکبی بسیار سریع و تندرو که با آن میتوانست در مدتی کوتاه، سراسر کشور پهناورش را سیر کند، موادّ معدنی فراوان برای انواع صنایع و نیروی فعال کافی برای شکل دادن به این مواد معدنی به او عطا کرد. او با بهره گیری از این وسایل، معابد بزرگی ساخت. و مردم را به عبادت خدای یکتا ترغیب نمود، و برای پذیرایی از لشکریان و مستضعفان، امکانات وسیعی در اختیارش قرار گرفت و در برابر این همه مواهب، خداوند به او دستور شکرگزاری داد.
حضرت سلیمان در سیزده سالگی حکومت را به دست گرفت و چهل سال حکومت کرد و در سن 53 سالگی از دنیا رفت.[4]
عظمت مقام ظاهری و باطنی حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ بسیار وسیع و بینظیر بود. در این جا در میان صدها نمونه، به سه نمونه زیر توجه کنید:
1. دعای مورچه
در زمان حضرت سلیمان، بر اثر نیامدن باران، قحطی شدید به وجود آمد. ناچار مردم به حضور حضرت سلیمان آمدند و از قحطی شکایت کردند و درخواست نمودند تا حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ برای طلب باران، نماز «استسقاء» بخواند.سلیمان ـ علیه السلام ـ به آنها گفت: فردا پس از نماز صبح، با هم برای انجام نماز استسقاء به سوی بیابان حرکت میکنیم.
فردای آن روز مردم جمع شدند و پس از نماز صبح، به طرف بیابان حرکت کردند. ناگهان سلیمان ـ علیه السلام ـ در مسیر راه مورچهای را دید که پاهایش را روی زمین نهاده و دستهایش را به سوی آسمان بلند نموده و میگوید: «خدایا ما نوعی از مخلوقات تو هستیم و از رزق تو، بینیاز نیستیم. ما را به خاطر گناهان انسانها به هلاکت نرسان.»
سلیمان ـ علیه السلام ـ رو به جمعیت کرد و فرمود: «به خانههایتان باز گردید، خداوند شما را به خاطر غیر شما (مورچگان) سیراب کرد!»
در آن سال آن قدر باران آمد که سابقه نداشت.[5]
آری گناه موجب بلا از جمله قحطی خواهد شد.
2. گریز از مرگ!!
در زمان حکومت حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ ، مردی ساده اندیش، در حالی که سخت ترسیده و وحشت کرده بود و چهرهاش زرد و لبهایش کبود شده بود به سرای سلیمان ـ علیه السلام ـ پناهنده شد و با عجز و لابه گفت: «ای سلیمان به من پناه بده».
سلیمان به او گفت: «چه شده؟»
او عرض کرد: «عزرائیل با خشم به من نگاه کرد، وحشت کردم، از شما تقاضای عاجزانه دارم که به باد فرمان بدهی که مرا به هندوستان ببرد تا از بند عزرائیل رهایی یابم.
سلیمان به تقاضای او توجه کرد.[6]
باد را فرمود تا او را شتاب بُرد سوی خاک هندستان بر آب
روز بعد، سلیمان ـ علیه السلام ـ ، عزرائیل را دید و گفت: «چرا به این بینوا، با دیده خشم آلود، نگاه کردی که از وطن، آواره و بیخانمان شد».
عزرائیل گفت: «خداوند فرموده بود که من جان او را در هندوستان قبض کنم و چون او را در این جا دیدم، از این رو در فکر فرو رفتم و حیران شدم؛ با تعجّب گفتم اگر او دارای صد پر هم باشد و به طرف هندوستان پرواز کند، به آن جا نمیرسد:
چون به امر حق به هندستان شدم دیدمش آن جا و جانش بِستُدم[7]
به هندوستان رفتم و دیدم او آن جا است، و در نتیجه جانش را گرفتم.»
3. پاسخ جنّ بزرگ، به سؤالات سلیمان
حضرت سلیمان ـ علیه السلام ـ از پیامبرانی بود که خداوند او را بر جنّ و انس و... مسلّط نموده بود. روزی چند نفر از اصحاب خود را همراه یکی از جنّهای بزرگ و گردنکش فرستاد، تا چند ساعتی به میان مردم بروند و گردش کنند و سپس بازگردند و به اصحاب فرمود: در این سیر و سیاحت هر چه را از آن جنّ شنیدید به خاطر بسپارید و وقتی نزد من آمدید برای من بیان کنید.
آنها همراه آن جنّ سرکش حرکت کردند تا به بازار رسیدند و امور زیر را از آن جنّ دیدند:
1. دیدند آن جنّ به آسمان نگاه کرد و سپس به مردم نگریست و سرش را تکان داد.
2. از آن جا عبور نمودند تا به خانهای رسیدند، شخصی از دنیا رفته و بستگان او گریه میکنند. آن جنّ وقتی که آن منظره را دید خندید.
3. از آن جا عبور نمودند و افرادی را دیدند که سیر را با پیمانه میفروشند، ولی فلفل را با وزن (و سنجش دقیق ترازو) میفروشند. آن جنّ با دیدن آن منظره خندید.
4. از آن جا عبور نمودند و به گروهی رسیدند. دیدند آنها ذکر خدا میگویند و به یاد خدا به سر میبرند، ولی گروه دیگری در کنار آنها هستند و به امور بیهوده و باطل سرگرم میباشند. آن جنّ سرش را تکان داد و لبخند زد.
یاران سلیمان ـ علیه السلام ـ ، از این سیر و عبور بازگشتند و جریان را (در چهار مورد فوق به سلیمان ـ علیه السلام ـ گزارش دادند.
سلیمان ـ علیه السلام ـ آن جنّ را احضار کرد و از او از چهار موضوع مذکور پرسید:
1. وقتی که به بازار رسیدی، چرا سرت را به آسمان بلند نمودی. و سپس به زمین و مردم نگاه کردی و سرت را تکان دادی؟
جنّ گفت: فرشتگان را بالای سر مردم دیدم که اعمال آنها را با شتاب مینوشتند. تعجّب کردم که آنها این گونه با شتاب مینویسند ولی انسانها آن گونه با شتاب سرگرم (امور مادی خود) هستند.
2. وقتی که به خانهای وارد شدی، شخصی مرده بود و حاضران گریه میکردند، چرا خندیدی؟
جنّ گفت: خندهام از این رو بود که آن شخص مرده، به بهشت رفت، ولی حاضران (به جای خوشحالی) گریه میکردند.
3. چرا وقتی که دیدی سیر را با پیمانه، و فلفل را با وزن میفروشند خندیدی؟
جنّ گفت: ازاین رو که دیدم سیر را با آن همه ارزش، که کیمیای درمان است با پیمانه میفروشند، ولی فلفل را که مایه بیماری است با وزن دقیق به فروش میرسانند! از این رو از روی تعجّب خندیدم.
4. چرا در مورد آن دو گروه که یکی در یاد خدا و دیگری سرگرم لهو و امور بیهوده بودند، سر تکان دادی و خندیدی؟
جنّ گفت: زیرا تعجب کردم که دو گروه، هر دو انسانند، ولی گروه اول بیدار در یاد خدایند، اما گروه دوم غافل و سرگرم در بیهودگی هستند.[8]
قضاوت سلیمان، و جانشینی او از داوود ـ علیه السلام ـ
حضرت داوود ـ علیه السلام ـ (از پیامبران خدا بود و سالها در میان قوم خود، به هدایت مردم پرداخت. در اواخر عمر) از طرف خدا به او وحی شد: «از خاندان خود، وصی و جانشین برای خود تعیین کن».
حضرت داوود ـ علیه السلام ـ چندین فرزند (از همسران مختلف) داشت. یکی از پسرانش نوجوانی بود که مادر او نزد حضرت داوود ـ علیه السلام ـ به سر میبرد، و داوود ـ علیه السلام ـ مادر او را (که یکی از همسرانش بود) دوست داشت.
حضرت داوود ـ علیه السلام ـ پس از دریافت وحی مذکور، نزد آن همسرش آمد و به او گفت: «خداوند به من وحی کرده تا از خاندانم، یکی از آنها را برای خود وصی و جانشین قرار دهم.»
همسر داوود: خوب است که آن وصی، پسر من باشد.
داوود: من نیز، قصدم همین بود، ولی در علم حتمی خدا گذشته که وصی من «سلیمان» (پسر دیگرم) است.
از سوی خدا وحی دیگری به داوود ـ علیه السلام ـ شد که قبل از رسیدن فرمان من شتاب نکن.
از این وحی، چندان نگذشت که دو مرد که با هم مرافعه و نزاع داشتند به حضور حضرت داوود ـ علیه السلام ـ برای قضاوت آمدند. آنها به داوود ـ علیه السلام ـ گفتند: یکی از ما دامدار است، و دیگری باغدار میباشد.
خداوند به داوود ـ علیه السلام ـ وحی کرد: پسران خود را نزد خود جمع کن و به آنها بگو هر کس در مورد نزاع این دو نفر باغدار و دامدار، قضاوت صحیح کند او وصی تو بعد از تو است.
گره گشای علقمه
نـخـسـتـیـن فـرزنـد پـاک بـانـو ام البـنـیـن، سـالار بـزرگـوارمـان ابـوالفـضـل العـبـاس (عـلیـه السـّلام) بـود کـه بـا تـولدش، مـدیـنـه بـه گـُل نـشـسـت ، دنیا پرفروغ گشت و موج شادى ، خاندان علوى را فراگرفت. (قَمَرى ( تـابـنـاک بـه ایـن خـانـدان افـزوده شـده بـود و مـى رفـت کـه بـا فضایل و خون خود، نقشى جاودانه بر صفحه گیتى بنگارد.
هـنـگامى که مژده ولادت عباس به امیرالمؤ منین (علیه السّلام) داده شد، به خانه شتافت ، او را در برگرفت ، باران بوسه بر او فرو ریخت و مراسم شرعى تولد را درباره او اجـرا کـرد. در گوش راستش اذان و در گوش چپ اقامه گفت. نخستین کلمات، بانگ روح بخش تـوحـیـد بـود کـه بـه وسـیـله پدرش پیشاهنگ ایمان و تقوا در زمین ، بر گوشش نشست و سرود جاویدان اسلام ، جانش را نواخت :(اللّه اکبر... لا اله الاّ اللّه (. این کلمات که عصاره پـیـام پـیـامبران و سرود پرهیزگاران است ، در اعماق جان عباس جوانه زد، با روحش عجین شـد و بـه درخـتـى بـارور از ایمان بدل شد تا آنجا که در راه بارورى همیشگى آن ، جان بـاخـت و خـونـش را بـه پـاى آن ریـخـت.
در هـفتمین روز تولد نیز بنا به سنّت اسلامى، حـضرت، سر فرزند را تراشید، همسنگ موهایش، طلا (یا نقره) به فقیران صدقه داد و هـمـان گـونـه کـه نـسـبـت بـه حـسـنـیـن ( عـلیـهـمـا السـّلام ) عمل کرده بود، گوسفندى به عنوان عقیقه ذبح کرد.
سال تولد
برخى از محققان برآنند که حضرت ابوالفضل العباس (علیه السّلام) در روز چهارم ماه شعبان سال 26 هجرى دیده به جهان گشود.
نامگذارى
امـیـرالمـؤ مـنـیـن (عـلیـه السـّلام) از پـس پرده هاى غیب، جنگاورى و دلیرى فرزند را در عرصه هاى پیکار دریافته بود و مى دانست که او یکى از قهرمانان اسلام خواهد بود، لذا او را عـبـاس(دُژم : شـیـر بیشه) نـامـیـد؛ زیـرا در بـرابـر کـژی هـا و بـاطـل ، ترشرو و پرآژنگ بود و در مقابل نیکى ، خندان و چهره گشوده. همان گونه که پـدر دریـافـتـه بـود، فـرزنـدش در مـیـادیـن رزم و جـنـگ هـایـى کـه بـه وسـیـله دشـمنان اهـل بیت(علیهم السّلام) به وجود مى آمد، چون شیرى خشمگین مى غرّید، گردان و دلیران سـپـاه کـفر را درهم مى کوفت و در میدان کربلا تمامى سپاه دشمن را دچار هراس مرگ آورى کرد.
کنیه ها
به حضرت عباس ، این کنیه ها را داده بودند:
1 ـ ابوالفضل :
از آنـجـا کـه حـضـرت را فـرزنـدى بـه نـام (فـضـل (بـود، او را بـه (ابـوالفـضـل ( کـنـیـه داده بـودنـد. ایـن کـنـیـه بـا حـقـیـقـت وجـودى حضرت هماهنگ است و او اگر به فرض فرزندى به نام فـضـل نـداشـت ، بـاز بـه راستى ابوالفضل (منبع فضیلت) بود و سرچشمه جوشان هر فـضـیـلتـى بـه شـمـار مـى رفـت؛ زیـرا در زنـدگـى خـود بـا تـمـام هستى به دفاع از فضایل و ارزشها پرداخت و خون پاکش را در راه خدا بخشید.
حـضرت پس از شهادت ، پناهگاه دردمندان شد و هرکس با ضمیرى صاف او را نزد خداوند شفیع قرار داد، پروردگار رنج و اندوهش را برطرف ساخت .
2 ـ ابوالقاسم:
حضرت را فرزند دیگرى بود به نام (قاسم)، لذا ایشان را (ابوالقاسم ( کنیه داده بـودنـد. بـرخـى از مـورخـان مـعـتـقـدنـد قـاسـم هـمـراه پـدر و در راه دفـاع از ریـحـانـه رسول اکرم در سرزمین کربلا به شهادت رسید و پدر، او را در راه خدا فدا کرد.
القاب
مـعـمـولاً القـاب ، ویـژگـی هـاى نـیـک و بـد آدمى را مشخص مى سازد و هر کس را بر اساس خـصـوصـیـتـى کـه دارد لقـبـى مـى دهـنـد.ابـوالفـضل را نیز به سبب داشتن صفات والا و گرایش هاى عمیق اسلامى ، لقب هایى داده اند، از آن جمله :
1 ـ قمر بنى هاشم :
حـضـرت عـبـاس بـا رخـسـار نـیـکـو و تـلالؤ چـهـره ، یـکـى از آیـات کـمـال و جـمـال بـه شـمار مى رفت ، لذا او را قمر بنى هاشم لقب داده بودند. در حقیقت نه تـنـهـا قـمـر خـاندان گرامى علوى بود، بلکه قمرى درخشان در جهان اسلام به شمار مى رفـت که بر راه شهادت پرتو افشانى مى کرد و مقاصد آن را براى همه مسلمانان آشکار مى نمود.
2 ـ سقّا:
از بـزرگـتـرین و بهترین القاب حضرت که بیش از دیگر القاب مورد علاقه اش بود، (سـقـّا) مـى بـاشـد. پـس از بـسـتـن راه آب رسـانـى بـه تـشـنـگـان اهـل بـیت( علیهم السّلام ) به وسیله نیروهاى فرزند مرجانه جنایتکار ، جهت از پا درآوردن فرزندان رسول خدا(صلّى اللّه علیه و آله ) قهرمان اسلام ، بارها صفوف دشـمـن را شـکـافـت و خـود را بـه فـرات رسـانـد و تـشـنـگـان اهل بیت و اصحاب امام را سیراب ساخت که تفصیل آن را هنگام گزارش شهادت حضرت بیان خواهیم کرد.
3 ـ قهرمان علقمى:
(عـلقـمـى(نام رودى بود که حضرت بر کناره آن به شهات رسید و به وسیله صفوف به هم فشرده سپاه فرزند مرجانه، محافظت مى شد تا کسى از یاران حضرت اباعبداللّه را یـاراى دسـتـیـابـى بـه آب نـبـاشـد و هـمـراهـان امـام و اهـل بـیـت ایـشـان تـشنه بمانند. حضرت عباس با عزمى نیرومند و قهرمانى بى نظیر خود تـوانـسـت بـارهـا به نگهبانان پلید علقمى حمله کند، آنان را درهم شکند و متوارى سازد و پـس از بـرداشـتـن آب ، سربلند بازگردد. در آخرین بار، حضرت در کنار همین رود، به شهادت رسید، لذا او را (قهرمان علقمى(لقب دادند.
4 ـ پرچمدار:
از القاب مشهور حضرت ، پرچمدار (حامل اللواء) است ؛ زیرا ایشان ارزنده ترین پرچم ها؛ پرچم پدر آزادگان ؛ امام حسین (علیه السّلام) را در دست داشتند.
حضرت به دلیل مشاهده توانایی هاى نظامى فوق العاده در برادر خود، پرچم را تنها به ایـشـان سـپـردنـد و از میان اهل بیت و اصحاب، او را نامزد این مقام کردند؛ زیرا در آن هنگام سپردن پرچم سپاه از بزرگترین مقامهاى حساس در سپاه به شمار مى رفت و تنها دلاوران و کارآمدان، بدین امتیاز مفتخر مى گشتند. حضرت عباس نیز پرچم را با دستانى پولادین برفراز سر برادر بزرگوارش به اهتزاز درآورد و از هنگام خروج از مدینه تا کربلا، همچنان در دست داشت . پرچم از دست حضرت به زمین نیفتاد مگر پس از آنکه دو دست خود را فدا کرد و در کنار رود علقمى به خاک افتاد.
5 ـ کبش الکتیبه:
لقبى است که به بالاترین رده فرماندهى سپاه به سبب حسن تدبیر و دلاورى که از خود نـشـان مى دهد و نیروهاى تحت امر خود را حفظ مى کند، داده مى شود. این نشان دلیرى ، به دلیل رشادت بى مانند حضرت عباس در روز عاشورا و حمایت بى دریغ از لشکر امام حسین (عـلیـه السـّلام) بـدو داده شـده اسـت. ابـوالفـضل در این روز، نیرویى کوبنده در سپاه بـرادر و صـاعـقـه اى هـولنـاک بـر دشـمـنـان اسـلام و پـیـروان باطل بود.
6 ـ سپهسالار :
لقـبـى است که به بزرگترین شخصیت فرماندهى و ستاد نظامى داده مى شود. و حضرت را به سبب آنکه فرمانده نیروهاى مسلح برادر در روز عاشورا بود و رهبرى نظامى لشکر امام را بر عهده داشت ، این گونه لقب داده اند.
7 ـ حامى بانوان:
از القاب مشهور حضرت ابوالفضل ، (حامى بانوان) (حامى الظعینه )است. بـه دلیـل نـقـش حـسـاس حـضـرت در حـمـایـت از بـانـوان حـرم و اهـل بـیـت نـبوت ، چنین لقبى به حضرت داده شده است. ایشان تمام تلاش خود را مصروف بـانوان رسالت و مخدرات اهل بیت نمود و فرود آوردن از هودجها یا سوار کردن به آنهارا به عهده داشت و در طى سفربه کربلا این وظیفه دشوار را به خوبى انجام داد.
8 ـ باب الحوائج:
یـکـى از مشهورترین و آشناترین لقبهاى ابوالفضل (علیه السلام) در میان مردم (باب الحوائج) است .
آنـان بـه ایـن مـطـلب یقین دارند که دردمند و نیازمندى قصد حضرت را نمى کند، مگر آنکه خـداونـد حـاجـت او را بـرآورده و درد و اندوهش را برطرف مى سازد و گره مشکلات او را مى گـشـایـد.
ابـوالفـضـل، نـسـیـمـى از رحـمـت هـاى الهـى، درِ رحـمـتـى از درهـایـش و وسـیـله اى از وسایل اوست و او را نزد خداوند منزلتى والاست . این موقعیت ، نتیجه جهاد خالصانه در راه خـدا و دفـاع از آرمـان هـا و اعـتـقـادات اسـلامى و پشتیبانى از سالار شهیدان در سخت ترین شرایط است؛ دفاع از ریحانه رسول خدا تا آخرین مرحله و جانبازى در راه اهداف مقدسش. ایـنـها برخى از لقب هاى حضرت است که ویژگیهاى شخصیت بزرگ و صفات نیک و مکارم اخلاق اورا بازگو مى کند.1
از امام دوازدهم چه می دانید...؟
حضرت مهدی(عج)در چند سالگی به امامت منصوب شدند؟ پنج سالگی
غیبت صغری امام زمان(عج)چند سال طول کشید؟ 69سال
غیبت کبری امام زمان(عج)از چه سالی شروع شد؟ از سال329 قمری
اولین نشانه ظهور حضرت مهدی(عج) چیست؟ طلوع خورشید از مغرب
------------------------------------
نمایندگان امام زمان(عج)در غیبت کبری چه کسانی هستند؟ مراجع شیعه که عالم به فقه، روایت و کتاب خدا هستند.
هنگامی که حضرت مهدی(عج)به دنیا آمد بر بازوی راستشان چه نوشته بود؟ "جاءالحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا "
کدام معصوم فرموده :«زمان ظهور مربوط به خداوند است و هرکس آن را معین کند،دروغ گفته است»؟ حضرت مهدی(عج)
ازجمله مواریث انبیاء(ع) که حضرت می آورند، چیست؟ منبر حضرت سلیمان
------------------------------------
امام زمان(عج)در چه روزی ظهور خواهند کرد؟ جمعه
حضرت مهدی(عج)از کجا ظهور خواهد کرد؟ شهر مکه
اولین آیه ای که حضرت هنگام ظهور تلاوت می فرمایند، کدام آیه است؟ " بقیة الله خیر لکم ان کنتم مۆمنین "
محل حکومت ایشان پس از ظهور کدام شهر است؟ شهر کوفه
------------------------------------
پس از ظهور جایگاه قضاوت و حکمرانی امام زمان(عج) کجاست؟ مسجد کوفه
یاران نخستین امام زمان(عج) هنکام ظهور در کجا با ایشان بیعت می کنند؟ در خانه خدا بین رکن و مقام
یاران حضرت مهدی(عج) چند نفرند؟ 313 نفر
هنگام ظهور چه تعداد زن همراه حضرت ولی عصر(عج)هستند؟ 13 زن
------------------------------------
اولین شخصی که در زمان ظهور با آن حضرت بیعت میکند،کیست؟ جبرئیل(ع)
کدام پیامبر هنگام ظهور با ایشان نماز می گذارند؟ حضرت عیسی(ع)
در روایات آمده که برای آن حضرت خانه ای است، نام آن خانه چیست؟ بیت الحمد
نام شمشیر آن حضرت چیست؟ سیف الله
------------------------------------
چه تعداد دعا ی بزرگ از طرف حضرت مهدی(عج) وارد شده است؟ 40 دعا
کدام مسجد به دستور خاص حضرت مهدی(عج) بنا شده است؟ مسجد مقدس جمکران
در وجود حضرت مهدی(عج) چه ویژگی ای از حضرت نوح(ع)است؟ عمر طولانی
بزرگترین عبادت در زمان غیبت کبری چیست؟ انتظار فرج امام زمان(عج)
------------------------------------
کدام زیارت مربوط به امام زمان(عج) است؟ زیارت شریف آل یاسین
دعای مخصوص حضرت ولیعصر(عج) چیست؟ دعای عهد
نماز مخصوص امام زمان(عج)چند رکعت است؟ دو رکعت
کدام دعاست که از طرف آن بزرگوار توصیه شده هر روز خوانده شود؟ دعای فرج
چرا امام حسن(ع) صلح کرد؟ | ||
بخش اول: دلایل صلح |
چرا حضرت علی (ع) نام سه فرزند خود را عمر ، ابوبکر و عثمان گذاشت؟ | ||
طرح شبهه:شیعیان ادعا مىکنند که خلیفه اول و دوم به خانه فاطمه (رضى الله عنها) حمله کردهاند؛ در حالى که همه مىدانیم علی رضى الله عنه چند تن از فرزندان خود را به نامهاى خلفا ـ همانهایى که ادعا مىشود قاتل فاطمه بودهاند ـ نام گذارى کرده است. این نشان مىدهد که خلفا از این تهمتها برى هستند. آیا کسى نام فرزندانش را از نام قاتل زنش مىگذارد؟ نقد و بررسی:پاسخ اجمالی:نام گذاری به نام ابوبکر:اولاً: اگر قرار بود که امیر مؤمنان علیه السلام نام فرزندش را ابوبکر بگذارد، از نام اصلى او (عبد الکعبه، عتیق، عبد الله و... با اختلافى که وجود دارد) انتخاب مىکرد نه از کنیه او؛ ثانیا: ابوبکر کنیه فرزند علی علیه السلام بوده و انتخاب کنیه براى افراد در انحصار پدر فرزند نمىباشد؛ بلکه خود شخص با توجه به وقایعى که در زندگیاش اتفاق مىافتاد کنیهاش را انتخاب مىکرد. ثالثاً: بنا بر قولى، نام این فرزند را امیر مؤمنان علیه السلام، عبد اللّه گذارد که در کربلا سنّش 25 سال بوده است. ابو الفرج اصفهانى مى نویسد: قتل عبد الله بن علی بن أبی طالب، وهو ابن خمس وعشرین سنة ولا عقب له. عبد الله بن علی 25 ساله بود که در کربلا به شهادت رسید. الاصفهانی، أبو الفرج علی بن الحسین (متوفای356)، مقاتل الطالبیین، ج 1، ص 22. بنا براین سال ولادت عبد الله در اوائل خلافت حضرت علی علیه السلام بوده که حضرت در آن دوره تندترین انتقاد ها را از خلفاى پیشین داشته است. نام گذاری به نام عمر:اولاً: یکى از عادات عمر تغییر نام افراد بود و بر اساس اظهار مورخان شخص عمر این نام را بر او گذازد و به این نام نیز معروف شد. بلاذرى در انساب الأشراف مىنویسد: وکان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن علیّ بإسمه. عمر بن خطاب، فرزند علی را از نام خویش، «عمر» نامگذارى کرد. البلاذری، أحمد بن یحیى بن جابر (متوفای279هـ)، أنساب الأشراف، ج 1، ص 297. ذهبى در سیر اعلام النبلاء مىنویسد: ومولده فی أیام عمر. فعمر سماه باسمه. در زمان عمر متولد شد و عمر، نام خودش را براى وى انتخاب کرد. الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 4، ص 134، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ. عمر بن الخطاب، اسم افراد دیگرى را نیز در تاریخ تغییر داده است که ما فقط به سه مورد اشاره مىکنیم: 1. إبراهیم بن الحارث بـ عبد الرحمن. عبد الرحمن بن الحارث.... کان أبوه سماه إبراهیم فغیّر عمر اسمه. پدرش اسم او را ابراهیم گذاشته بود؛ ولى عمر آن را تغییر داد و عبد الرحمن گذاشت. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 5، ص 29، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992. 2. الأجدع أبى مسروق بـ عبد الرحمن. الأجدع بن مالک بن أمیة الهمدانی الوادعی... فسماه عمر عبد الرحمن. عمر بن الخطاب، اسم اجدع بن مالک را تغییر داد و عبد الرحمن گذاشت. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852هـ)، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 186، رقم: 425، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992. 4 ثعلبة بن سعد بـ معلی: وکان إسم المعلى ثعلبة، فسماه عمر بن الخطاب المعلى. نام معلی، ثعلبه که عمر آن را تغییر داد و معلی گذاشت. الصحاری العوتبی، أبو المنذر سلمة بن مسلم بن إبراهیم (متوفای: 511هـ)، الأنساب، ج 1، ص 250. ثانیاً: ابن حجر در کتاب الاصابة، باب «ذکر من اسمه عمر»، بیست و یک نفر از صحابه را نام مىبرد که اسمشان عمر بوده است. 1. عمر بن الحکم السلمی؛ 2. عمر بن الحکم البهزی؛ 3 . عمر بن سعد ابوکبشة الأنماری؛ 4. عمر بن سعید بن مالک؛ 5. عمر بن سفیان بن عبد الأسد؛ 6. عمر بن ابوسلمة بن عبد الأسد؛ 7. عمر بن عکرمة بن ابوجهل؛ 8. عمر بن عمرو اللیثی؛ 9. عمر بن عمیر بن عدی؛ 10. عمر بن عمیر غیر منسوب؛ 11. عمر بن عوف النخعی؛ 12. عمر بن لاحق؛ 13. عمر بن مالک؛ 14. عمر بن معاویة الغاضری؛ 15. عمر بن وهب الثقفی؛ 16. عمر بن یزید الکعبی؛ 17. عمر الأسلمی؛ 18. عمر الجمعی؛ 19. عمر الخثعمی؛ 20. عمر الیمانی. 21. عمر بن الخطاب. العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج4، ص587 ـ 597، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 – 1992. آیا این نام گذاریها همه به خاطر علاقه به خلیفه دوم بوده؟!. نام گذاری به نام عثمان:اولاً: نام گذارى به عثمان، نه به جهت همنامى با خلیفه سوم و یا علاقه به او است؛ بلکه همانگونه که امام علیه السلام فرموده، به خاطر علاقه به عثمان بن مظعون این نام را انتخاب کرده است. إنّما سمّیته بإسم أخی عثمان بن مظعون. فرزندم را به نام برادرم عثمان بن مظعون نامیدم. الاصفهانی، أبو الفرج علی بن الحسین (متوفای356)، مقاتل الطالبیین، ج 1، ص 23. ثانیاً: ابن حجر عسقلانى بیست و شش نفر از صحابه را ذکر مىکند که نامشان عثمان بوده است، آیا مىشود گفت: همه این نام گذاریها چه پیش و چه پس از خلیفه سوم به خاطر او بوده است 1. عثمان بن ابوجهم الأسلمی؛ 2. عثمان بن حکیم بن ابوالأوقص؛ 3. عثمان بن حمید بن زهیر بن الحارث؛ 4. عثمان بن حنیف بالمهملة؛ 5. عثمان بن ربیعة بن أهبان؛ 6. عثمان بن ربیعة الثقفی؛ 7. عثمان بن سعید بن أحمر؛ 8. عثمان بن شماس بن الشرید؛ 9. عثمان بن طلحة بن ابوطلحة؛ 10. عثمان بن ابوالعاص؛ 11. عثمان بن عامر بن عمرو؛ 12. عثمان بن عامر بن معتب؛ 13. عثمان بن عبد غنم؛ 14. عثمان بن عبید الله بن عثمان؛ 15. عثمان بن عثمان بن الشرید؛ 16. عثمان بن عثمان الثقفی؛ 17. عثمان بن عمرو بن رفاعة؛ 18. عثمان بن عمرو الأنصاری؛ 19. عثمان بن عمرو بن الجموح؛ 20. عثمان بن قیس بن ابوالعاص؛ 21. عثمان بن مظعون؛ 22. عثمان بن معاذ بن عثمان؛ 23. عثمان بن نوفل زعم؛ 24 . عثمان بن وهب المخزومی؛ 25. عثمان الجهنی؛ 26. عثمان بن عفان. العسقلانی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل الشافعی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 4، ص 447 ـ 463، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412 - 1992. پاسخ های تفصیلی1. هیج اسمى (غیر از نامهاى خداوند بارى تعالی) انحصارى نیست که مختص یک نفر باشد؛ بلکه گاهى یک اسم براى افراد زیادى انتخاب مىشد که با همان نام هم شناخته مىشدند و هیچ محدودیتى در این زمینه در بین اقوام و ملل وجود نداشته است؛ بنابراین، نامهایى از قبیل ابوبکر و عمر و عثمان از نامهاى مرسومى بوده است که بسیارى از مردم زمان پیامبر و یاران واصحاب آن حضرت، و نیز یاران و دوستان و اصحاب امامان شیعه به همین نامها معروف و مشهور بودهاند، مانند: أبوبکر حضرمی، ابوبکر بن ابوسمّاک، ابوبکر عیاش و ابوبکر بن محمد از اصحاب امام باقر و صادق علیهما السلام. عمر بن عبد اللّه ثقفى، عمر بن قیس، عمر بن معمر از اصحاب امام باقر علیه السلام. و عمر بن أبان، عمر بن أبان کلبی، عمر بن ابوحفص، عمر بن ابوشعبة! عمر بن اذینة، عمر بن براء، عمر بن حفص، عمر بن حنظلة، عمر بن سلمة و... از اصحاب امام صادق علیه السلام. عثمان اعمى بصرى، عثمان جبلة و عثمان بن زیاد از اصحاب امام باقر علیه السلام، و عثمان اصبهانى، عثمان بن یزید، عثمان نوا، از اصحاب امام صادق علیه السلام. 2. شکى نیست که شیعیان از یزید بن معاویه و اعمال زشت او تنفر شدیدى داشته و دارند؛ ولى در عین حال مىبینیم که در بین شیعیان و اصحاب ائمه علیهم السلام کسانى بودهاند که نام شان یزید بوده است؛ مانند: یزید بن حاتم از اصحاب امام سجاد علیه السلام. یزید بن عبد الملک، یزید صائغ، یزید کناسى از اصحاب امام باقر علیه السلام؛ یزید الشعر، یزید بن خلیفة، یزید بن خلیل، یزید بن عمر بن طلحة، یزید بن فرقد، یزید مولى حکم از اصحاب امام صادق علیه السلام. حتى یکى از اصحاب امام صادق علیه السلام، نامش شمر بن یزید بوده است. الأردبیلی الغروی، محمد بن علی (متوفای1101هـ)، جامع الرواة وإزاحة الاشتباهات عن الطرق والاسناد، ج 1 ص 402، ناشر: مکتبة المحمدی. آیا این نام گذاریها مىتواند دلیل بر محبوبیت یزید بن معاویه نزد ائمّه و شیعیان آنان باشد؟ 3. نامگذارى فرزندان روى علاقه پدر و مادر به افراد و شخصیتها صورت نمىگرفت و گر نه باید همه مسلمانان، نام فرزندان خود را به نام رسول اکرم صلى الله علیه وآله نامگذارى مىکردند. اگر نامگذارى به خاطر ابراز محبت به شخصیتها بود، چرا خلیفه دوم به سراسر ممالک اسلامى بخشنامه کرد که کسى حق ندارد فرزندش را به نام رسول خدا صلى الله علیه وآله نامگذارى کند؟ ابن بطال و ابن حجر در شرحشان بر صحیح بخارى مىنویسند: کتب عمر إلى أهل الکوفة الا تسموا أحدًا باسم نبى. إبن بطال البکری القرطبی، أبو الحسن علی بن خلف بن عبد الملک (متوفای449هـ)، شرح صحیح البخاری، ج 9، ص 344، تحقیق: أبو تمیم یاسر بن إبراهیم، ناشر: مکتبة الرشد - السعودیة / الریاض، الطبعة: الثانیة، 1423هـ - 2003م. العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 10، ص 572، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت. عینى در عمدة القارى مىنویسد: وکان عمر رضی الله تعالى عنه کتب إلى أهل الکوفة لا تسموا أحدا باسم نبی وأمر جماعة بالمدینة بتغییر أسماء أبنائهم المسمین بمحمد حتى ذکر له جماعة من الصحابة أنه أذن لهم فی ذلک فترکهم. العینی، بدر الدین محمود بن أحمد (متوفای 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، ج 15، ص 39، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت. 4. نام یکى از صحابه «عمر بن ابوسلمة قرشی» است که پسر خوانده رسول اکرم صلى الله علیه وآله از امّسلمه بوده است، از کجا این نام گذارى به خاطر علاقه حضرت امیر علیه السلام به این پسر خوانده پیامبر گرامى صلى الله علیه وآله نبوده است؟ 5. بنا به نقل شیخ مفید نام یکى از فرزندان امام مجتبى علیه السلام عمرو بوده است، آیا مى شود گفت: که این نامگذارى به خاطر همنامى با اسم عمرو بن عبدود و یا عمرو بن هشام (ابوجهل) بوده است؟ الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری، البغدادی (متوفای413 هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 20، باب ذکر ولد الحسن بن علی علیهما ، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414هـ - 1993 م. 6. با توجه به آن چه که در صحیح مسلم از قول عمر بن خطاب آمده است، نظر حضرت امیر علیه السلام نسبت به ابوبکر و عمر این بود که آنان دروغگو، گنهکار، فریبکار و خائن بودهاند، وى خطاب به علی علیه السلام و عباس مىگوید: فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ مِنَ ابْنِ أَخِیکَ وَیَطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِى کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا. پس از وفات رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) ابوبکر گفت: من جانشین رسول خدا هستم، شما دو نفر (عباس و علی ) آمدید و تو اى عباس میراث برادر زادهات را درخواست کردى و تو اى علی میراث فاطمه دختر پیامبر را. ابوبکر گفت: رسول خدا فرموده است: ما چیزى به ارث نمىگذاریم، آنچه مىماند صدقه است و شما او را دروغگو، گناهکار، حیلهگر و خیانتکار معرفى کردید و حال آن که خدا مىداند که ابوبکر راستگو، دین دار و پیرو حق بود. پس از مرگ ابوبکر، من جانشین پیامبر و ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حیله گر و گناهکار خواندید. النیسابوری، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای261هـ)، صحیح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَیْءِ، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت. و در روایتى که در صحیح بخارى وجود دارد، امیر مؤمنان علیه السلام، ابوبکر را «استبدادگر» مىداند: وَلَکِنَّکَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَیْنَا بِالْأَمْرِ وَکُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا من رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم نَصِیبًا. تو به زور بر ما مسلط شدی، و ما بخاطر نزدیک بودن به رسول اکرم (ص) خود را سزاوار تر به خلافت مىدیدیم. البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری ج 4، ص 1549، ح3998، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م. و در روایت دیگرى خود شیخین نقل کردهاند که امیر مؤمنان علیه السلام حتى دوست نداشت، چهر عمر را ببیند: فَأَرْسَلَ إلى أبی بَکْرٍ أَنْ ائْتِنَا ولا یَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَکَ کَرَاهِیَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ. البخاری الجعفی، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله (متوفای256هـ)، صحیح البخاری ج 4، ص 1549، ح3998، کتاب المغازی، باب غزوة خیبر، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407هـ – 1987م. آیا با توجه به این موضعگیرىهاى تند امیر مؤمنان علیه السلام در برابر خلفا، مىشود ادعا کرد که حضرت به خاطر علاقه به خلفاء اسم فرزندان خود را همنام آنان قرار داده است؟ 7. اهل سنت ادعا مىکنند که این نامگذارى ها همگى به خاطر روابط خوب امام علی علیه السلام باخلفا بوده است. اگر چنین است، چرا خلفاء نام حسن وحسین را که فرزندان رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز بوده اند، براى فرزندان خویش انتخاب نکردهاند؟ آیا دوستى مىتواند یک طرفه باشد؟ نتیجه:نامگذارى فرزندان امیر مؤمنان علیه السلام به نامهاى خلفا، خدمتى به حُسن روابط میان امیر مؤمنان و خلفا نمىکند و از آن نمىتوان براى انکار شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها استفاده کرد.
|