ابولهب
نام اصلی ابولهب، عبدالعُزّىبن عبدالمطّلب بنهاشم، است. او مکنى به ابا عتبه بود. وی عموى پیامبر صل الله علیه و آله و از دشمنان سرسخت ان حضرت به شمار می رود.مادرش لُبنى از قبیله بنى خُزاعه و همسرش اَروى یا عوراء، مشهور به ام جمیل دختر حرببنامیه و خواهر ابوسفیان بود.
در اینکه چرا ابولهب خوانده شده، اختلاف است. ابنسعد می گوید: که عبدالمطّلب وى را به جهت زیبایى و برافروختگى چهره چنین گذاری کرده ولی برخى براى وى فرزندى بهنام لهب ذکر کردهاند؛ امّا بر پایه روایتى، خداوند او را به این کنیه خوانده؛ چون عاقبت او با آتش است. گویا در میان مردم زمان خویش، بیشتر به کنیه اباعتبه خطاب مىشدهاست.
از زندگى ابولهب، پیش از بعثت پیامبر صلى الله علیه وآله اطلاعى در دست نیست. فقط برخى آوردهاند: او کنیزش ثویبه را که ولادت فرزند برادرش عبداللّه، (محمّد ) را به او بشارت داده بود، آزاد ساخت؛ شاید از آن رو که او نیز چون دیگران به انتظار قدوم کسى بود که نسل عبداللّه را تداوم بخشد. بنا بر روایتى، شبى پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خواب دید که فریاد العطش ابولهب در دوزخ بلند است؛ امّا از انگشت ابهامش آب مىنوشد. چون راز آن پرسید، گفت: بهآنجهت که ثویبه را بهسبب ولادت تو آزادکردم.
برخى این حکایت را نشان لطف پروردگار و بزرگى رسول خدا دانستهاند که حتّى سرسختترین دشمن حضرت، فقط به بهانه عملى کوچک که در حق آن حضرت انجام داد، مشمول رحمت حق قرار گرفت و از آن بهرهمند شد؛ ولى برخى از معاصران در صحت این خبر تردید کرده، بهویژه که بر پایه دیگر اخبار، آزادى ثویبه تا نزدیکىهاى هجرت رسولخدا(صلى الله علیه وآله)هنوز تحقق نیافته بود و حتى چون خدیجه در صدد خریدن و آزاد کردنش بر آمد، ابولهب همراهى نکرد؛ به هر روى، ثویبه اندک زمانى دایگى حضرت محمد را برعهده گرفت و از همین طریق، پیامبر با حمزه، جعفر و ابوسلمه برادرشد.
گفتهاند: ابولهب، هنگام رحلت عبدالمطلب، داوطلب سرپرستى فرزند عبداللّه شد؛ امّا عبدالمطّلب با این سخن که شَرّ خود را از او بازدار، از سپردن محمّد نوجوان به او خوددارى کرد. ابولهب در هنگامه بعثت پیامبر صلى الله علیه وآله به شرکت در سرقت دو آهوى زرین که بر در کعبه نصب شده بود، با شهادت یکى از سارقان متهم شد و مورد پىگرد قرار گرفت و به ناچار نزد دایىهاى خویش، در تیره بنىخزاعه ، پناهندهشد.
گویا ازدواج دو فرزندش عتبه و معتب، با دودختر رسول خدا، رقیه و امکلثوم، در همین دوره بود؛ گرچه اقوال دیگرى نیز در این باره وجود دارد ابولهب از دارایان و متولّیان بت ها در مکه بود و وقتى افلح بننضر شیبانى، متولّى عزّى ، در بستر مرگ درباره آینده آن ابراز نگرانى کرد، ابولهب به او دلدارى داد و متعهد شد که آن را رها نکند. بدین طریق، مدتى خدمت عزّى را برعهده گرفت. در این هنگام به هرکس مىرسید، مىگفت: اگر عزّى پیروز شود، من با خدمتى که به او کردهام در امانم و اگر محمّد بر آن پیروز شود که نمىشود، برادر زادهام است.
ابولهب پس از بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) برخلاف سنت عربى، به سیره خاندان خویش عمل نکرد و بهرغم همراهى بنىعبدالمطّلب با رسول خدا، او به دیگر تیرههاى قریش پیوست و از در دشمنى و ستیزگى با پیامبر درآمد و به شیوههاى گوناگون به آزار حضرت پرداخت ازجمله بر سر رسول خدا شکمبه و خاشاک مىریخت. این عمل، خشم دیگر بنىهاشم را برمىانگیخت؛ چنانکه روزى حمزه با مشاهده چنین صحنهاى از سر خشم، خار و خاشاک را بر سر ابولهب افکند. ابولهب براى جلوگیرى از نفوذ کلام پیامبر صلى الله علیه وآله در پى او حرکت و دروغگویش خطاب مىکرد. او را ساحر،شاعر، و کاهن مىخواند و دیگران را نیز از گرویدن به او و اسلام بازمىداشت و حتى یک بار او و همسرش به تحریک دیگران، بر آن شده بودند تا پیامبر را از پا در آورند که بر جاى خود خشک شدند و با دعاى حضرت به حالت طبیعی برگشتند.
انگیزه دشمنى ابولهب با پیامبر(صلى الله علیه وآله) در کتابهاى تاریخى، گوناگون آمده است. برخى دفاع از بتها را عامل اصلى دانستهاند؛ چنانکه خود به هند (همسر ابوسفیان) مىگوید: با رد دعوت محمّد، لات و عزّى را یارى کردم. شاید همراهى با همسرش را که در پى ریاست برادر خویش ابوسفیان بود، بتوان انگیزه این دشمنى ذکر کرد؛ چرا که تثبیت مقام پیامبر صلى الله علیه وآله موقعیت وى را به مخاطره مىافکند؛ ولى برخى، آن را تا سر حد خصومتى شخصى فرو کشیدند و گفتند: روزى ابولهب و ابوطالب کشتى مىگرفتند. ابولهب او را بر زمین افکند و روى سینهاش نشست. در این هنگام، پیامبر صلى الله علیه وآله به یارى ابوطالب شتافت و به او کمک کرد تا بر فراز آید، و وقتى ابولهب به او گفت که من نیز عموى تو هستم. چرا او را یارى کردى؟ حضرت گفت: چون او نزد من از تو محبوبتر است، و همین امر موجب دشمنى و خشونت او با پیامبر شد؛ امّا گویا داعیه سرورى قریش و ریاست مکه که در خاندان عبدالمطّلب، کم و بیش به آن چشم داشتند، انگیزه اصلى او بود؛ بهویژه که وى از یک سو در پیوندى سببى به تیره بنىامیه ارتباط مىیافت که در رقابت بابنىهاشم کوششى بىوقفه داشتند، و از دیگر سو، در پیوندى نسبى، ازطرف مادر با تیره بنىخزاعه که خود زمانى ریاست مکه و کعبه را عهدهدار بودند، پیوند داشت. مشرکان نیز وى را از همین زاویه تحریک مىکردند. بدیهى است که روى کار آمدن پیامبر و توسعه امر نبوت، مسیر ریاست را به هم مىزد و این امر خوشایند او نبود؛ به هر روى، دشمنى ابولهب با رسول خدا به آن حد بود که پیامبر صلى الله علیه وآله مىفرمود: من بین دو همسایه بد، ابولهب و عقبة بنابىمعیط قرار گرفتهام؛ چون هرگاه کثافاتى بیابند، بر در خانه من مىریزند. دشمنى او با پیامبر صلى الله علیه وآله بهگونهاى بود که چون حضرت در یومالانذار خواست براساس امر الهىِ: «واَنذِر عَشیرَتَکَ الاَقرَبین» (شعرا/26،214) خویشاوندان خود را جمع و پیام خدا را ابلاغ کند، برخى از زنان بنىهاشم از رسول خدا خواستند تا ابولهب را به آن جمع دعوت نکند و چون به آن مجلس فرا خوانده شد، با دیدن کرامت پیامبر صلى الله علیه وآله که با اندک غذا و شربت آماده شده بهوسیله على علیه السلام همه را سیر و سیراب کرد، پیش از سخن پیامبر صلى الله علیه وآله روى به بنىعبدالمطّلب کرد و گفت: محمّد شما را جادو کرده و بدین گونه مانع انذار حضرت شد، و هنگام دعوت عمومى، چون پیامبر بر فراز کوه صفا یا مروه رفت و از مردم خواست تا خداى واحد را بپرستند، حضرت را از اینکه آنان را براى چنین پیامى به آنجا کشانده، نفرین کرد که خداوند در پاسخ او، سوره مسد را فرو فرستاد و نفرینى ابدى را براى او ثبت کرد.
با نزول این سوره، دشمنى ابولهب با پیامبر و اسلام شدت یافت و رسماً با دیگر سران مشرک قریش همدست شد و براى آزردن و به سختى انداختن حضرت، پسرانش را به طلاق دادن دختران او وا داشت؛گرچه بر پایه روایتى، این پیامبر صلى الله علیه وآله بود که دختران خویش را از آنان جدا ساخت؛ زیرا خداوند دوست نمىداشت دخترانش جز با اهل بهشت تزویج کنند. ابولهب پس از آن در پیمان صحیفه بر ضدّ پیامبر و مسلمانان شرکت کرد و تنها فرد از بنىعبدالمطّلب بود که در شعب، با آنان همراه نشد و پس از درگذشت ابوطالب که دشمنى قریش با پیامبر صلى الله علیه وآله افزایش یافت، او در رأس آنان قرار گرفت. بر اساس پارهاى اخبار، وى پس از آن که به ریاست بنىهاشم رسید، ابتدا حمایت خود را از رسول خدا اعلام کرد و گفت: اى پسر برادر! همان گونه که در زمان ابوطالب عمل مىکردى، بکوش. به لات سوگند که از تو حمایت مىکنم و در مقابل ابنغیطله که به رسول خدا اهانت کرده بود، ایستاد؛ امّا پس از تحریک دیگر مشرکان، دست از حمایت او برداشت.
ابولهب در توطئه دارالندوه نیز حاضر بود؛ اما به نقلى، چون تصمیم بر محاصره خانه پیامبر و هجوم به آنجا گرفته شد، وى آنان را از حمله شبانه بازداشت؛ زیرا در تاریکى نمىتوان اهل خانه را در امان دانست و خواست تا صبحگاه صبر کنند] و خود نیز تمام شب را به انتظار خروج پیامبر(صلى الله علیه وآله) نشست. ابولهب پس از هجرت مسلمانان به مدینه تا جنگ بدر، دیگر نمودى ندارد و در این جنگ نیز که همه اشراف مکه حضور یافتند، شرکت نکرد و به اصرار دیگران، فقط عاص بنهشام بنمغیره، برادر ابوجهل را در مقابل بخشش چهار هزار درهم طلبى که از او داشت، به جاى خویش فرستاد. برخى علت عدم شرکت او را درماندگى و ناتوانىاش ذکر کردهاند و برخى دیگر، خواب عاتکه، خواهرش را مبنى بر شکست فضاحتبار مشرکان، علّت اصلى دانستهاند؛ بههر حال وى با اینکه در جنگ نبود، اخبار آن را پىگیرى مىکرد و چون از زبان ابورافع شنید که در این جنگ فرشتگان یار مسلمانان بودند، سخت برآشفت و به شدت او رازد.
ابولهب، پس از شنیدن خبر شکست مشرکان در بدر، پس از هفت یا نه روز بر اثر بیمارى پوستى درگذشت. فرزندانش از ترس سرایت مرض، از جنازهاش دورى جسته، در نهایت او را در بالاى مکه کنار دیوارى نهاده و از دور، بى آنکه لمسش کنند، بر او سنگ ریختند تا مدفون شد. ابنبطوطه در سفرنامه خویش از قبرى در بیرون مکه یاد مىکند که منسوب به ابولهب بود و مردم بر آن سنگ مىزدند. ابنجبیر از دو قبر در سمت چپ باب العمرة خبر مىدهد که مىگفتند: که مربوط به ابولهب و همسرش امجمیل است. نسل ابولهب از طریق فرزندانش ادامه یافت. دو پسرش عتبه و معتب در فتح مکه به دعوت پیامبر مسلمان شدند و در حنین از ثابت قدمان بهشمار آمدند
ابولهب در شأن نزول سوره مسد
ابولهب از اعلام مصرح قرآن است. سوره مسد صریحاً در نفرین و زشت شمارى او و همسرش نازل شد. در شأن نزول این سوره با اختلافى اندک آمده که چون پیامبر صلى الله علیه وآله پس از نزولِ «وَأَنذِر عَشِیرَتَکَ الأَقرَبِین» دعوت از خویشاوندانش را آغاز کرد یا براى دعوت عمومى بر فراز کوه صفا رفت و پس از أخذ تأیید از مردم به راستگویى، پیام الهى را آشکار کرد، ابولهب از سر خشم به او گفت: (تبّاً لک، ألهذا دعوتنا ) دستت زیانکار باد براى همین ما را دعوت کردى؟ خداوند در پاسخ به این سخن، سوره پیشین را فرو فرستاد: «تَبَّت یَدا اَبى لَهَب و تَبّ= زیانکار باد دستان ابولهب و خود او هم زیانکار شد».