بررسی آیه‌ی صراط مستقیم و آیه‌ی دوزاده شهر

بررسی آیه‌ی صراط مستقیم و آیه‌ی دوزاده شهر 

 

«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ»

آیا ممکن است خدای متعال امر به پرداخت زکات کند ولی مقدار و موارد زکات را بیان نکند؟ آیا تکلیف 

 

 بدون شناخت ممکن است؟ این بحث درمورد اولی‌الامر به اتمام رسید، در آنجا بیان کردیم که خدایی  

 

که امر کرده است که از اولی‌الامر اطاعت کنید حتما باید مصداق اولی‌الامر را هم تعیین کند و به این  

 

نتیجه رسیدیم که اولی‌الامر باید معصوم باشند و معصومین تنها اهل بیت پیامبر علیهم‌السلام هستند.  

 

اکنون می‌خواهیم بررسی کنیم که مصداق صراط‌مستقیم الهی چه کسی است و آیا خداوند کسی را  

 

به عنوان صراط مستقیم در قرآن معرفی کرده است یا خیر؟

 

با توجه به اینکه خداوند می‌فرماید «قَالَ هَذا صِرَاطٌ عَلَیَّ مُسْتَقِیمٌ» «(خداوند) گفت این راه  

 

مستقیمى است که بر عهده من است» معلوم می‌شود که صراط مستقیم را خداوند باید تعیین  

 

کند و همان‌گونه که در مباحث قبلی بیان شد انتخاب مردم در مشخص کردن صراط مستقیم تأثیر ندارد. حال این صراط مستقیم چیست؟

تفاوت اکمال و اتمام: 

 

آثار موجودات دو نوع است؛ یک نوع از موجودات وقتى اثر خود را مى‌بخشند که همه اجزاى آن  

 

جمع باشد، مانند روزه که مرکب است از امورى که اگر یکى از آنها نباشد روزه روزه نمى‌شود،  

 

مثلا اگر کسى در همه اجزاى روز از خوردن و سایر محرمات امساک بکند ولى در وسط روز در یک  

 

ثانیه دست از امساک بر دارد، و قطره‌اى آب بخورد، روزه اش روزه نیست. از جمع شدن اجزاء  

 

اینگونه امور تعبیر مى‌کنند به تمامیت و در قرآن کریم مى‌فرماید «ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیَامَ إِلَى اللَّیْلِ»؛ نوع  

 

دیگر قسمتى از اشیاء هستند که اثر بخشیدن آنها نیازمند به آن نیست که همه اجزاى آن جمع  

 

باشد، بلکه اثر مجموع اجزاء مانند مجموع آثار اجزاء است، هر یک جزئى که موجود بشود اثرش  

 

 

هم مترتب مى‌شود و اگر همه اجزاء جمع شود همه اثر مطلوب حاصل مى شود، مثلا یک روز  

 

روزه، اثر یک روز را دارد، ولی یک‌ماه اثر سی‌روز را دارد، تمامیت را در این قسم کمال مى‌گویند و در  

قرآن کریم فرموده «وَلِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ»؛

 

اکمال دین و اتمام نعمت در روز غدیر خم:

 

در بحث قبلی به اثبات رسید که آیه اکمال دین در روز عید غدیر و روز نصب امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام به ولایت نازل شد. «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی»

 

کامل شدن دین به این معنی است که امروز مطلبى بر آن معارف و احکام دینی اضافه شده است و مراد از نعمت هر چه باشد امرى معنوى و واحد است و گویا تا امروز نعمت‌ها ناقص بوده، یعنى  

 

اثر لازم را نداشته، امروز آن نعمت ناقص تمام شد، و در نتیجه امروز آن معارف و احکام اثرى که باید داشته باشند دارا شده است. پس ولایت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام نعمت است.

 

 

از طرف دیگر باید دقت شود که آنچه که انسان با تصرف در آن راه خدا را طى کند نعمت است و  

 

بسیاری از آیات قرآنى دلالت دارد بر اینکه این چیزهائى که ما نعمتش مى‌شماریم وقتى نعمت  

 

هستند که با غرض الهى موافق باشد، و آن غرضى را که خدا این موجودات را بدان جهت خلق کرده  

 

تأمین شوند. بنابراین هر موجودى که انسان در آن تصرف مى‌کند تا به آن وسیله راه خداى تعالى را  

 

طى کند، و به قرب خدا و رضاى او برسد، آن موجود براى بشر نعمت است، و اگر مطلب به عکس شد یعنى تصرف در همان موجود باعث فراموشى خدا و انحراف از راه او، و دورى از او و از رضاى او شد، آن  

موجود براى انسان نقمت است<!--[if !supportFootnotes]-->[1]<!--[endif]-->، پس هر چیزى به خودی خود براى انسان نه نعمت است و نه نقمت و بستگی به نوع استفاده از آن دارد. اگر در راه عبودیت خداى تعالى استفاده شود و در تحت ولایت خدا قرارش دهد، آن وقت براى او نعمت خواهد بود، و از اینجا می‌توان دریافت که نعمت در حقیقت همان ولایت الهى است، و هر چیزى وقتى نعمت مى‌شود که مشتمل بر مقدارى از آن ولایت باشد.

و ولایت خداى سبحان (یعنى سرپرست او نسبت به امور بندگان و تربیت آنان به وسیله دین)  

 

تمام نمى‌شود مگر به ولایت رسولش، و ولایت رسولش نیز تمام نمى‌شود مگر به ولایت اولى  

 

الامر که بعد از درگذشت حضرت رسول و به اذن خداى سبحان زمام این تربیت و تدبیر را به دست بگیرند، همچنانکه خداى تعالى مى‌فرماید «یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی  

 

الْأَمْرِ» و نیز می‌فرماید «إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» در واقع ولایت خداوند به ولایت اولی‌الامر و کسانی که آیه‌ی ولایت برای آنان آمده ا 

 

 

است تمام می‌شود و در قسمت‌های قبلی اثبات شد که اینها کسانی نیستند جز اهل بیت و ولایت خداوند با ولایت اهل بیت به اتمام می‌رسد. بنابراین کسی که ولایت اهل بیت را قبول نکند گویی که ولایت خدا را قبول نکرده است، زیرا این ولایت تمام کننده ولایت خداست.

پس معناى آیه اکمال دین این شد: امروز که همان روزى است که کفار از دین شما مأیوس شدند مجموع معارف دینیه‌اى که به شما نازل کردیم را با حکم ولایت کامل کردیم، و نعمت خود را که همان نعمت ولایت یعنى اداره امور دین و تدبیر الهى آن است برشما تمام نمودیم، چون این تدبیر تا قبل از امروز با ولایت خدا و رسول صورت مى‌گرفت، و معلوم است که ولایت خدا و رسول تا روزى مى‌تواند ادامه داشته باشد که رسول در قید حیات باشد، و وحى خدا همچنان بر وى نازل شود، و اما بعد از در گذشت رسول و انقطاع وحى دیگر رسولى در بین مردم نیست تا از دین خدا حمایت نموده و دشمنان را از آن دفع کند، پس بر خدا واجب است که براى ادامه تدبیر خودش کسى را نصب کند، و آن کس همان ولى امر بعد از رسول و قیم بر امور دین و امت او و مصداق «أُولِی الْأَمْرِ» است. و او کسی نیست جز امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب و اهل بیت علیهم‌السلام.

پس ولایت که تا قبل از امروز (برای مردم) ناقص بود، و به حد تمام نرسیده بود، امروز با نصب ولى امر، بعد از رسول تمام شد و وقتى دین خدا در تشریعش به حد کمال رسید، و نعمت ولایت تمام شد«وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً»؛

حال که مشخص شد نعمت به معنی ولایت الهی است و این ولایت الهی اولا در آیه‌ی ولایت و اولی‌الامر به پیامبر و امیرالمؤمنین علی علیه السلام نسبت داده شده است، دوما در روز غدیر هم با ولایت امیرالمؤمنین است که ولایت الهیه در روی کره زمین ادامه می‌یابد و نعمت تمام و دین کامل می‌شود می‌توان نتیجه گرفت که صراط مستقیم هم راهی جز ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیست، زیرا در اولین سوره قرآن می‌خوانیم «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ * صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» در واقع صراط مستقیم الهی، صراط کسانی است که خداوند به آنان نعمت داده است، و این نعمت چیزی جز ولایت الهیه نیست<!--[if !supportFootnotes]-->[2]<!--[endif]--> که در آیه‌ی ولایت و اولی‌الامر و آیه‌ی اتمام نعمت به امیرالمؤمنین علی‌علیه‌السلام تفویض شده است. و اگر نعمت چیزی جز ولایت باشد (مثلا دنیا) به این معنی است که کفار و مشرکین که بهره بیشتری ازدنیا دارند در صراط مستقیم قرار دارند!

نکته‌ی دیگری که باید به آن توجه شود این است که تمامی‌عبادات و احکام بدون ولایت هیچ اثری ندارد، زیرا که صراط‌مستقیم، ولایت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام است وخداوند می‌فرماید «وَأَنِ اعْبُدُونِی هذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ» در واقع اگر کسی ظاهر عبادات را انجام دهد ولی ولایت اهل بیت را نداشته باشد عبادت او جسم بی روحی است که هیچ اثری ندارد، زیرا عبادتی که از ناحیه اهل بیت نرسیده باشد و عبادتی که بدون ولایت اهل بیت انجام شود خارج از صراط مستقیم انجام گرفته است.

 

آیه‌ی ششم: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ» «همانا نزد خداوند دوازده شهر وجود دارد در کتاب الهی، روزی که آسمانها و زمین را آفرید، که چهار شهر از آن، حرمت دارد این، دین قیم است بنابر این، در این شهرها به خود ستم نکنید و با مشرکان، دسته جمعى پیکار کنید، همان گونه که آنها دسته جمعى با شما پیکار مى‏کنند و بدانید خداوند با پرهیزگاران است»

خداوند از دوازده شهر، که چهار شهر آن حرمت دارد به دین قیم تعبیر کرده است. شهر در این آیه به چه معناست؟ آیا به معنای ماه‌های قمری یا شمسی است؟

به سه دلیل منظور از شهر در این آیه، ماه به معنای سی‌روز نیست.

اولا دوازده ماه قمری، امری اعتباری و قراردادی است، یعنی امری است که بین جوامع اسلامی به طور قرارداد به وجود آمده است، به همین دلیل هم برخی دوازده ماه را از طریق گردش زمین به دور خورشید محاسبه می‌کنند (ماه‌های شمسی) و برخی از طریق گردش ماه به دور زمین (ماه‌های قمری)؛ بنابراین وجود این دوازده ماه (مانند وجود قوانین رانندگی) امری است که پایه‌گذاری آن توسط انسان‌ها بوده است. حال آیا روز خلق زمین و آسمان این ماه‌های اعتباری وجود داشته است؟ خداوند می‌فرماید روزی که زمین و آسمان به وجود آمدند این دوازده شهر وجود داشتند، یعنی این دوازده شهر قبل از خلقت زمین و آسمان بوده‌اند، حال آیا دوازده ماه قمری قبل از خلقت زمین و آسمان وجود داشته‌اند؟ آیا قبل از خلقت زمین و آسمان چهار ماه از این دوازده ماه اعتباری حرام بوده است؟! یا اینکه پس از خلقت زمین و آسمان و پس ازگردش ماه به دور زمین و پس از شروع زندگی انسان‌ها در روی زمین این ماه‌ها به وجود آمدند؟ و پس از قرن‌ها که حضرت ابراهیم به نبوت رسیدند این چهار ماه حرام شد؟ به راستی اگر این دوازده ماه مثلا بیست ماه بود و یا به جای ماه قمری ماه‌های شمسی یا رومی ‌بود، آیا دین خداوند دیگر استوار نبود؟ پس منظور خداوند از دوازده شهر، دوازده ماه به معنی دوازده بازه‌ی زمانی سی‌روزه نیست.

ثانیا توجه کنید که تمام این دوازده ماه به همراه چهارماه حرام آن در زمان جاهلیت هم وجود داشته است. یعنی مشرکین عرب و مردم زمان جاهلیت و کسانی که قبل از بعثت پیامبر بوده‌اند به دوازده ماه که چهار ماه آن حرام است عقیده داشتند، و دراین چهار ماه حرام هم جنگ نمی‌کردند، حال اگر دین استوار و قیم الهی اعتقاد به دوازده ماه است، در اینصورت می‌توان گفت که شرک مردم جاهلیت هم دین قیم و استوار بوده است!! به دیگر سخن اعتقاد به دوازده ماه مسأله‌ی جدیدی نیست که رسول گرامی اسلام آن را تشریع کرده باشد بلکه مسأله‌ای بوده که در زمان جاهلیت هم وجود داشته است.

ثالثا جمع شهر به معنای ماه قمری یا شمسی، «أشهر» است نه «شهور»، همان‌گونه که خداوند می‌فرماید «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ». پس به این نتیجه می‌رسیم که مراد از این دوازده شهر چیز دیگری غیر از دوازده ماه است.

حال باید دید که دین قیم الهی در قرآن چیست تا پس از آن پی ببریم که مراد از شهر چیست؟

برای معرفی دین قیم در قرآن به چند مقدمه نیاز است :

مقدمه اول : در سوره نحل آیه 114 می‌خوانیم «فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلاَلاً طَیِّباً وَاشْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِن کُنتُم إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ» «پس، از آنچه خدا روزیتان کرده است، حلال و پاکیزه بخورید؛ و شکر نعمت خدا را بجا آورید اگر او را مى‏پرستید»

همچنین در جای دیگر می‌خوانیم«إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً وَتَخْلُقُونَ إِفْکاً إِنَّ الَّذِینَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لاَ یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْکُرُوا لَهُ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (عنکبوت  17)» «شما غیر از خدا فقط بتهایى (از سنگ و چوب) را مى‏پرستید و دروغى به هم مى‏بافید؛ آنهایى را که غیر از خدا پرستش مى‏کنید، مالک هیچ رزقى براى شما نیستند؛ روزى را تنها نزد خدا بطلبید و او را پرستش کنید و شکر او را بجا آورید که بسوى او بازگشت داده مى‏شوید»

 طبق بیان این دو آیه‌ی شریفه شکر نعمت‌های خداوند عبادت خداوند است و عبادت خداوند هم شکر نعمتهای اوست.

مقدمه دوم : در سوره یوسف می‌خوانیم : «مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا أَسْماءً سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ (یوسف/40)» «این معبودهایى که غیر از خدا مى‏پرستید، چیزى جز اسمهائى که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیده‏اید، نیست؛ خداوند هیچ دلیلى بر آن نازل نکرده، حکم تنها از آن خداست، فرمان داده که غیر از او را نپرستید؛ این است آیین پابرجا، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند»

پس دین قیم، عبادت خداوند و ترک عبادت غیر خداست و طبق مقدمه اول عبادت مطلق خدا یعنی شکر نعمتهای خدا؛ پس دین قیم یعنی شکر نعمت‌های الهی.

مقدمه سوم : در آیه‌ی صراط مستقیم بیان شد که بزرگترین نعمت خداوند ولایت است. (ولایت الهی که در پیامبر و حضرت علی‌علیه‌السلام تجلی کرده است)

مقدمه چهارم : همچنین خداوند در آیات دیگر می‌فرماید:

 «إِنَّ اللّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هذَا صِرَاطٌ مُستَقِیمٌ (آل عمران 51)» «خداوند، پروردگار من و شماست؛ او را بپرستید این است صراط مستقیم»

در این‌آیه هم بیان می‌شود که عبادت خداوند یعنی اطاعت از صراط مستقیم.

پس شکر نعمت ولایت که به معنی اطاعت از ولایت و قرار گرفتن در صراط مستقیم است به معنی دین قیم است.

این نتیجه به طور واضح و صریح در آیه‌ی «قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَى‏ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ» «بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیینى پابرجا، آیین ابراهیم، که از آیینهاى خرافى روى برگرداند؛ و از مشرکان نبود.» آمده است.

دلیل دوم برای اینکه دین قیم یعنی صراط مستقیم آیه‌ی شریفه‌ی سوره بینه است، در سوره بینه آمده است : «وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفَاءَ وَیُقِیمُوا الصَّلاَةَ وَیُؤْتُوا الزَّکَاةَ وَذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ (بینه/5)» «و به آنها دستورى داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند در حالى که دین خود را براى او خالص کنند و از شرک به توحید بازگردند، نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند، و این است آیین مستقیم و پایدار»

پس دین قیم، یعنی صراط مستقم و همان‌گونه که بیان شد صراط مستقیم هم یعنی ولایت الهیه که در آیه‌ی ولایت، آیه‌ی اولی‌الامر و آیه‌ی غدیر به پیامبر و حضرت علی علیه‌السلام اعطاء شده است.

و اینکه خداوند می‌فرماید «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» بیانگر این است که منظور از اثنا عشر شهر (دوازده ماه) دوازده امامی‌هستند که رسول الله بارها وبارها آنان را معرفی کردند. همانها که با وجود خود دین را پابرجا نگه داشته و می‌دارند و همانها که قبل از خلقت زمین و آسمان وجود داشته و خدا را عبادت می‌کردند. در این باب احادیثی از رسول گرامی اسلام رسیده است که مؤید این نتیجه می‌باشد که در بخش امامت در حدیث بیان می‌شود<!--[if !supportFootnotes]-->[3]<!--[endif]-->.

<!--[if !supportFootnotes]-->

<!--[endif]-->

<!--[if !supportFootnotes]-->[1]<!--[endif]-->  همان‌گونه که در مورد دنیا می‌خوانیم «وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ»

<!--[if !supportFootnotes]-->[2]<!--[endif]-->  «وَمَن یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى‏ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»

<!--[if !supportFootnotes]-->[3]<!--[endif]-->  از طریق اهل بیت علیهم السلام احادیث فراوانی رسیده است مبنی بر اینکه این دوازده ماه وجود مقدس دوازده امام هستند. رجوع کنید به تفاسیر روایی مانند تفسیر برهان و صافی. نکته‌ای که باقی می‌ماند این است که این چهار شهری که حرمت و احترام آنان بیشتر باید حفظ شود چه کسانی هستند؟ طبق احادیث این چهار شهر چهار امامی هستند که نام مبارک آنان علی است. یعنی امیرالمؤمنین، امام سجاد، امام رضا و امام هادی علیهم‌السلام.

بررسی حدیث سفینه‌ی نوح

حدیث سفینه نوح

یکی دیگر از احادیثی که اثبات کننده دنباله روی از اهل بیت است حدیث سفینه نوح است .

«اِنَّ مَثَل اَهل بَیتی فی اُمَّتی کَمَثلِ سَفینةِ نوح، مَن رَکَبَها نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِق<!--[if !supportFootnotes]-->[1]<!--[endif]-->» «مثل اهل بیت من در میان امتم مانند کشتی نوح است هر که

 

  

برآن کشتی سوار شد نجات یافت و هرکس ترک کرد غرق گردید»

خداوند در سوره‌ی قمر اینگونه می‌فرماید «فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّماءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ * وَفَجَّرْنَا الْأَرْضَ عُیُوناً فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى‏ أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ» (قمر/11و12) «مادرهای آسمان را با آبی همچون سیل گشودیم و آبی فراوان و پی درپی فروبارید و زمین را شکافتیم و چشمه‏های زیادی بیرون فرستادیم و این دو آب به اندازه‏ای که مقدر بود با هم درآمیختند»

این طوفان و سیلاب عالم گیر همه چیز را در هم نوردید و در خود فرو برد، تنها یک نقطه نجات در برابر آن وجود داشت وآن کشتی نوح بود که خداوند سرنشینانش را از غرقاب بیمه کرده بود. تشبیه اهل بیت (علیهم‌السلام) به چنان کشتی در چنان شرائط بدین معنی است که : 

 

 

1. بعد از پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه وآله وسلم) طوفانهایی امت اسلامی را فرا می‏گیرد و بسیاری را با خود می‏برد و درمیان امواج خود غرق می‌کند.  

2. برای رهایی از چنگال خطراتی که دین و ایمان و روح و جان مردم را تهدید می‏کند تنها یک نقطه امید وجود دارد و آن کشتی نجات اهل بیت (علیهم‌السلام) است، که تخلّف وجدایی از آن به یقین مایه هلاکت است.  

3. شرط قرار گرفتن در کشتی نوح ایمان و عمل صالح بود بنایراین شرط نجات این امت از طوفان بلاها و انحرافها ایمان و یقین به موفقیت این کشتی نجات است.  

4. آنچه مایه نجات است تنها مجبت و دوستی آنها نیست بلکه پیروی از آنهاست، همان‌گونه که در زمان حضرت نوح، کسی با دوست داشتن ایشان هدایت نمی‌شد بلکه باید به ایشان اقتدا کرده و سوار بر کشتی ایشان می‌شد. 

  

5. این حدیث هم مانند دیگر احادیث و آیات می‏تواند شاهد خوبی بر وجود امام معصومی در هر زمان در میان اهل بیت (علیهم‌السلام) باشد، زیرا امر به تمسک بی قید و شرط به اهل بیت (علیهم‌السلام) شده است.

بنابراین حدیث سفینه‌ی نوح مانند دیگر احادیثی که در این زمینه وارد شده است گواه بر تعیین آنان برای رهبری جامعه‌ی اسلامی‌است و اینکه جز آنان شخصی برای این مقام لیاقت ندارد.

<!--[if !supportFootnotes]-->

تاریخ الخلفا، عبد الرحمن بن ابوبکر السیوطی صفحه573  و احیاءالمیت صفحه 113.

اِنَّ مَنزِلَةَ عَلی منّی کَمَنزلَتی مِنَ الله بررسی حدیث دوازده خلیفه

حدیث دوازده خلیفه:

در بخش امامت در قرآن بحثی پیرامون دوازده امام در قرآن بیان شد، اکنون به عنوان تأییدی برآن نتیجه احادیثی را که رسول گرامی اسلام در مورد دوازده خلیفه فرموده‌اند بیان می‌شود.

1. امام بخاری در کتاب خود نقل می‌کند که پیامبر فرمود «یَکونُ اِثناعَشَر اَمیراً، فَقالَ کَلمَةً لَم اَسمَعها، فَقالَ اَبی اَنّه قالَ کُلُّهُم مِن قُرَیش» «دوازده امیر خواهد بود، آنگاه سخنی گفت که من آنرا نشنیدم، پدرم گفت که پیامبر فرمود همه آنها از قریشند 

  2. در کتاب صحیح مسلم هم اینگونه آمده است که رسول گرامی اسلام فرمودند «إنَّ هذا الاَمر لا یَنقَضی حَتّی یَمضی فیهم اثناعَشر خَلیفة، قال ثمّ تَکلّم بِکَلام خفی علیَّ، قال فَقلتُ لأبی ما قال؟ قال کُلُّهُم مِن قُریش» «این امر به منقضی نمی‌شود تا آنکه دوازده خلیفه در میان آنان بگذرد، آنگاه سخنی فرمود که من نفهمیدم، از پدرم سؤال کردم که رسول خدا چه گفت، پدرم گفت همه آنها از قریشند< 

 

3. پیامبر فرمود «لایَزال الدّین قائِماً حَتّی تَقوم السّاعَةُ اَو یکونَ عَلیکُم اثناعَشَرَ خَلیفة کُلُّهُم مِن قُریش» «همیشه دین قائم است تا قیام قیامت تا اینکه دوازده خلیفه بر شما حکومت کنند که همه آنها از قریشند[ 

 

 

 

4. پیامبر اکرم فرمودند: «انّ عدّة الخلفاء بعدی عدة نقباء موسی 

   5. و نیز فرمودند: «لا تهلک هذه الامّة حتّی یکون منها اثنی عشر خلیفة، کلّهم یعمل بالهدی و دین الحق! 

 

 

 

6. در حدیث دیگر می‌خوانیم «یملک هذه الامّة من خلیفة اثنی عشر عدة کعدة نقباء بنی اسرائیل 

 

 

 

7. «لایزال امر الناس ماضیاً ما ولیهم اثناعشر رجلا، ثمّ تکلم النبى(صلى الله علیه وآله) بکلمة خفیت علىّ فسألت ابى ماذا قال رسول الله؟ فقال: کلّهم من قریش» «دائماً امر مردم گذرا است تا آن که دوازده مرد متولّى آنان گردند. آن گاه چیزی گفت که بر من مخفى شد. از پدرم سؤال کردم که رسول خدا(صلى الله علیه وآله)چه فرمود: گفت: همه آن ها از قریشند 

  نکته مهم این است که خلفای پس از پیامبر دوازده نفر هستند و این احادیث در کتب فراوانی از بزرگان اهل سنت بیان شده است 

 

 این احادیث مؤید مطلبی است که ذیل آیه‌ی دوازده شهر در فصل قبلی بیان شد. یعنی همان‌گونه که در آنجا به این نتیجه رسیدیم که پیامبر اسلام دوازده جانشین و خلیفه دارند در این احادیث هم به این مطلب اشاره شده است.

<!--[if !supportLists]-->1.       اگر مقصود از خلفاء اثنی عشر، خلفای راشدین هستند که تعداد آنها از چهار نفر تجاوز نکرد و اگر مقصود خلفاء بنی امیه می‌باشند که تعداد آنها بیش از دوازده نفر بود (و ضمنا آنها بعد از پیامبر نبودند بلکه بعد از خلفای چهارگانه بودند). و یا اگر بنی عباس هستند که آنها بیش از 30 نفر هستند و با زمان پیامبر هم بسیار فاصله دارند. پس مقصود از خلفایی که پیامبر اکرم فرمود دوازده نفر هستند چه کسانی می‌باشند؟ 

  >

خیلی عجیب است که چرا در هیچ کدام از این احادیث اشاره‌ای به مشخصات این دوازده خلیفه نشده است، در حالیکه مردم از مسائل بسیار فرعی سؤال می‌کردند (یَسْئَلُونَکَ مَاذَا یُنْفِقُونَ - یَسْألونَکَ عَنِ الْأَهِلَّةِ) به راستی چرا نام این دوازده خلیفه پرسیده نشد، و چرا در برخی از این احادیث آمده است که سخن رسول الله را نشنیدند؟ آیا غیر از این است که برخی از مردم نمی‌خواستند بدانند که این دوازده نفر چه کسانی هستند؟ و باز هم می‌پرسیم که آیا تکلیف بدون شناخت ممکن است؟ آیا ممکن است رسول گرامی ‌اسلام بفرمایند که دوازده خلیفه وجود دارد ولی آنها را معرفی نکند؟ آیا اگر ایشان می‌فرمود پنج نوبت نماز بخوانید مردم نمی‌پرسیدند که در چه ساعاتی و چند رکعت و چگونه نماز بخوانیم؟

با اندکی تأمل می‌توان دریافت که قلم‌های شکسته‌ای این حدیث را به طور ناقص نقل کرده‌اند. در هر صورت مصداق این دوازده خلیفه نه خلفای راشدین هستند و نه بنی‌امیه و بنی عباس، اگر هم این دوازده خلیفه همان اولی‌الامر باشند که مصداق آنها کاملا مشخص است. 

 

همان‌گونه که در احادیث معلوم است گویا جمله‌ی آخر (همه‌ی آنها از قریش هستند) را رسول گرامی اسلام نفرموده‌اند، و عده‌ای در آن جمع نخواستند که سخن رسول خدا به دیگران منتقل شود و شروع به سر و صدا کردند. نکته‌ی قابل تأمل این است که در حدیثی رسول خدا فرمودند «یهلک الناس هذا الحی من قریش. قالوا: فما تأمرنا؟ قال: لو أن الناس اعتزلوهم«این قریشی‌ها امت مرا نابود می‌کنند. سؤال شد که چه دستوری می‌دهید، رسول خدا فرمودند ای کاش از آنها کناره گیری می‌کردید.» یعنی رسول خدا با این سخن خودشان بر این نکته تأکید می‌کنند که همه‌ی قریشیان لیاقت خلافت را ندارند و اگر برخی از آنها خلافت را به دست بگیرند امت هلاک می‌شود. از این سخن می‌توان دریافت که تنها کسانی از قریش لیاقت جانشینی رسول خدا را دارند که خدا و رسولش ایشان را به عنوان رهبر جامعه‌ی اسلامی معرفی کرده است، یعنی تنها بنی‌هاشم هستند که باید جانشین پیامبر باشند.

حال به راستی چرا ابوبکر در روز سقیفه از قول پیامبر گفت که خلافت به قریشیان می‌رسد؟

<!--[if !supportFootnotes]-->

<!--[endif]-->

صحیح بخاری 8/127، کتاب الاحکام، باب الاستخلاف حدیث 7223

->  صحیح مسلم ج 6 ص 3

همان. در ابتدای جلد ششم صحیح مسلم چند حدیث به این مضمون آمده است.

 کنزل العمال حدیث 14971، جامع الصغیر 1/350

  فتح الباری 13/182، نهایه ابن کثیر 6/248، صواعق المحرقه ص 12

تاریخ ابن کثیر، باب ذکر الائمة الاثنی عشر 6/248، مستدرک علی الصحیحین 4/501، مسند ابویعلی 8/444 شماره 5031 و ..... .

صحیح مسلم، ج 6، ص 3؛ شرح صحیح مسلم، ج 12، ص 201

برای مثال رجوع کنید به المعجم الکبیر، ج 2، ص 196، ح 1794/ مسند احمد، ج 5، ص 93، ح 20923/ سنن ترمذی باب ماجاء‌فی الخلفاء من ابواب الفتن/ سنن ابوداوود ج 3 ص 106/ فتح الباری ج 16ص 338/ تاریخ الخلفاء سیوطی ص 10 و .... .

<!--[if !supportFootnotes]-->[9]<!--[endif]-->  صحیح بخاری، کتاب المناقب، باب 22، باب علاماة النبوة فی

ابوبکر: ای کاش... !


ابوبکر: ای کاش... !

 


1) حافظ ابن ابی شبیه و دیگران روایت کرده اند:

ابوبکر نگاهش بر پرنده ای بر فراز درختی افتاد. پس گفت:

خوشا به حالت ای پرنده بر درخت می نشینی و میوه اش را میخوری در حالی که نه حسابی بر تو باشد و نه عذاب وگرفتاری من دوست دارم درختی در کنار راه بودم و شتر راهگذار مرا میخورد ودر لابلای سرگین خود مرا بیرون می انداخت و من هرگز بشر نبودم. (1)

2) و به روایت دیگر گفت:

خوشا به حالت ای گنجشک! از میوه های درختان میخوری و بر فرازشان پرواز می کنی نه حسابی برتو باشد و نه عذابی به خدا سوگند دوست داشتم قوچی بودم و آن قدر کسانم مرا پرورش می دادند که چاق ترین قوچ می شدم آنگاه مرا ذبح میکردند پس مقداری از گوشتم را بر روی آتش سرخ میکردند و مقدار دیگرش را می پختند سپس مرا می خوردند و آنگاه...و من به صورت بشر خلق نشده بودم.(2)

3)  و در روایت دیگر آمده که گفت:

ای کاش من موئی بودم در پهلوی بنده مومنی.(3)

4) و در روایت ابن تیمیه آمده که گفت:

ای کاش مادرم مرا نزائیده بود. ای کاش من کاهی بودم در خشتی.(4)

 

اسناد:

(1) ریاض النظره. محب طبری:1/134--تاریخ الخلفاء سیوطی ص 142 اواخر شرح حال عمر نیز جامع الاحادیث سیوطی به شرح: کنز العمال 12/528 با اسناد متعدد و مضامین مختلف به نقل ابن ابی شبیه و حاکم هناد سری.

(2) کنز العمال 12/528

(3) کنز العمال 12/528 به روایت از احمد حنبل

(4) منهاج السنه 3/120 و ابن شبه در تاریخ مدینه ص 921-922 کلمه یا لیتنی کنت تبنه را به عمر نسبت داده اند.  

 

1 شناخت کلی از ابوبکر
2 ابوبکر: ای کاش... !
3 ابوبکر: من را شیطانی هست ... !
4 بیعتم را فسخ کنید ! من بهترین نیستم !
5 عمر و ابابکر: بیعت ابابکر شتابزده و بی تدبیر بود !
6 اظهار پشیمانی ابوبکر و اقرار به جنایات
7 مخالفت پدر ابوبکر با خلافتش
8 زنده زنده سوزاندن مجرمین !
9 حذف سهم "مؤلفة قلوبهم"
10 حذف سهم ذی القربی
11 جعل حدیث توسط ابوبکر
12 آتش زدن احادیث پیامبر صلی الله علیه واله!
13 جهل ابوبکر به احکام
14 غصب فدک
15 فرار ابوبکر از جنگ احد
16 فرار از جنگ خیبر
17 فرار ابوبکر از جنگ حنین
18 فرار ابوبکر از جنگ سلسله
19 تخلف از لشکر اسامه
20 توبیخ ابوبکر توسط رسول خدا صلی الله علیه واله
21 سب ابوبکر در محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه واله
22 سرپیچی از فرمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله
23 سرپیچی دیگر از فرمان پیامبر اکرم صلی الله علیه واله
24 لغو مأموریت ابوبکر در ابلاغ آیات برائت
25 توطئه ابوبکر برای کشتن پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله
26 خلافت ابوبکر از دیدگاه عمر بن خطاب
27 خلافت ابوبکر از دیدگاه مولا علی علیه السلام
28 امر به هتک حرمت خانه حضرت زهرا سلام الله علیها
29 نارضایتی حضرت زهرا سلام الله علیها از ابوبکر
30 ابوبکر و قتل مسلمانانی که زکات نپرداختند!
31 مرگ ابوبکر اولین غاصب خلافت

 

یهودیان به عمر بن خطاب لقب فاروق دادند


طبق روایات صحیح السندی که در بسیاری از کتاب‌های اهل سنت وجود دارد که دو لقب

صدیق و فاروق از القاب اختصاصی آقا امیر المؤمنین علی علیه السلام بوده است ؛

اما  اهل سنت تلاش کرده اند که این فضلیت را برای دو خلیفه غاصب خود نقل کنند. 

ابن ماجه قزوینی در سننش که یکی از صحاح سته اهل سنت به شمار می‌‌آید ،

با سند صحیح نقل کرده‌:

عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا

الصِّدِّیقُ الْأَکْبَرُ لَا یَقُولُهَا بَعْدِی إِلَّا کَذَّابٌ صَلَّیْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِینَ .(1)


عباد بن عبد الله گوید : علی علیه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر

رسول خدا و صدیق اکبر هستم ، پس از من جز دروغگو کسی دیگر خود

را «صدیق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از دیگران نماز می‌خواندم .


قد قال هو علیه السلام (علی بن ابیطالب): انا الصدیق الاکبر، و انا الفاروق الاول،

اسلمت قبل اسلام الناس.....(2)


همچنین علمای اهل سنت، صریحا گفته‌اند که یهود، عمر را فاروق نامیدند!

و نه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم :

قال بن شهاب بلغنا أن أهل الکتاب کانوا أول من قال لعمر الفاروق و


کان المسلمون یأثرون ذلک من قولهم ولم یبلغنا أن رسول الله صلى الله علیه وسلم

ذکر من ذلک شیئا .(3)


  ابن شهاب گوید :

این گونه به ما رسیده است که اهل کتاب نخستین کسانی بودند که به عمر لقب فاروق دادند

و مسلمانان از سخن آن‌ها متأثر شدند و این لقب را در باره عمر استعمال کردند  و از

پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم هیچ مطلبی در این باره به ما نرسیده است

و نیز ابن کثیر دمشقی سلفی در ترجمه عمر بن الخطاب در کتاب معتبر البدایة

والنهایة می‌نویسد :

عمر بن الخطاب بن نفیل بن عبد العزى ... أبو حفص العدوی ، الملقب بالفاروق قیل

لقبه بذلک أهل الکتاب(4)


 عمر بن الخطاب ... ملقب به فاروق ، ‌گویند که اهل کتاب این لقب را به عمر دادند .


این مدارک از کتب اهل سنت ثابت می کند که اصولا عمر بن خطاب از عوامل

یهودیان و خائنینی بوده که همواره در زمان رسول خدا(ص) سعی داشته به

اربابان خود(یهودیان) خدمتی کرده و از این طریق به اسلام ضربه بزند که اینگونه

یهود لقب فاروق را برای او به کار برده اند  تا به عنوان ستون پنجم خود او را

حفظ کنند و به دروغ گفته اند این لقب را پیامبر اسلام(ص) به عمر بن خطاب داده است

----------------------

اسناد:

1)سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 44 ، و البدایة والنهایة ، ج3 ، ص 26 و  المستدرک ، حاکم نیشابوری

، ج3 ،  ص 112 وتلخیص آن ، تألیف ذهبی در حاشیه همان صفحه ، و تاریخ طبری ، ج2 ، ص 56

، والکامل ، ابن الاثیر ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطین ، حموینی ، ج 1 ص 248 و الخصائص ،

نسائی ، ص 46 با سندی که تمام روات آن ثقه هستند ، و تذکرة الخواص ، ابن جوزی

، ص 108 و ده‌ها سند دیگر .


2) شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج1 ص30 والریاض ج2 ص155/ینابیع الموده لذوی

القربی ج3 ص407- درالاسوه وجواهر المطالب فی مناقب الامام علی،الباعونی شافعی

  ج1 ص33


3) الطبقات الکبرى - محمد بن سعد - ج 3 - ص 270 و تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر

- ج 44 - ص 51 و تاریخ الطبری - الطبری - ج 3 - ص 267 و أسد الغابة -

ابن الأثیر - ج 4 - ص 57


4) البدایة والنهایة - ابن کثیر - ج 7 - ص
150